مدتیاست که روزانه سخنرانیهای تد یا تداِکس نگاه میکنم. سخنرانی یکی از مهارتهای توسعه فردی و کسبوکار است. شما برای معرفی کارخود، موسسه خود و اصولن هر هنری که دارید، ناچارید تا خوب سخن بگویید.
به عنوان یک نویسنده هم یکی از ژانرهای محتوایی، نوشتن سخنرانی است. چه بسیار سخنرانیهای تاثیرگذاری که میلیونها نفر را به حرکت واداشتند و تغییرات اساسی در جهان بوجود آوردند.
هرچند که درکشور ما به متن سخنرانی علاقه ندارند. دوستان فکر میکنند اگر روی صحنه بروند و بداهه حرف بزنند، موفقترند. متن سخنرانیها بجای اینکه قبل از ارائه نوشته، ویرایش و برای گرفتن نتیجه دلخواه تمرین شود، بعد از آن پیاده میشود و چه سوتیهایی که درنمیآید.
حال بعد از دیدن دهها سخنرانی، بخصوص تد – شاید امید دارم روزی خودم در آن سخنرانی کنم- به این نتیجه رسیدم که سخنرانان بدون استثنا از خاطرات و تجربههای شخصی خود در سخنرانی استفاده میکنند. برخی با یک خاطره شروع میکنند. بعضی برای توضیح بهتر مفهومی که ارائه میدهند، از خاطرهای یا تجربهای بعنوان مثال استفاده میکنند. عدهای هم در پایان برای تاثیرگذاری بیشتر با یک خاطره بحث را جمع میکنند.
آنها همگی در یک چیز مشترکند، از خاطره استفاده میکنند. حال این خاطره میتواند مربوط به زمان کودکی یا همین چندماه گذشته باشد. میتواند خاطرهای متعلق به خودشان یا والدین یا شخصی دیگر باشد.
برخی خاطره را بصورت قصهای تعریف میکنند و بعضی با عکسی در اسلایدهایشان آن را به نمایش میگذارند. آنها همگی از خاطره یا داستان تجربهای شخصی برای اثرگذاری بیشتر استفاده میکنند.
بعضی از این خاطرهها هیجانانگیز و جالب و بعضی هم کاملن عادی و معمولی هستند. اتفاقن آنها که عادی و روزمره هستند، تاثیر بیشتری دارند، چون مخاطبان با سخنران وجه مشترک پیدا میکنند. تعدادی شاید عین همان تجربه را داشته باشند.
خلاصه اگر میخواهید سخنرانی کنید یا سخنران شوید، نقش پررنگ خاطرات و تجربههایتان را نادیده نگیرید. آنها را ثبت کنید، تا فراموش نکنید و بتوانید در زمان مناسب و جای مناسب متن سخنرانیتان بکار گیرید و نتیجه دلخواهتان را بدست آورید.
یک پاسخ
Excellent post. I definitely appreciate this website. Thanks!