خاطرات کتابی را اولین بار در کتاب نقشهایی به یاد دیدم. اولین کتاب از منابعی که برای خاطرهپژوهی خواندم. در این کتاب احمد اخوت در ۷ مقاله این ژانر تازه متولدشده را معرفی میکند. حدود یک سال بعد، از همین نویسنده و نشر، کتابی کامل در این باره با عنوان خاطرات کتابی منتشر شد.
خاطرات کتابی، کتابهای خاطرات نیستند، بلکه مجموعهای از جستارها دربارهی خاطرات نویسندگان از کتابها وکتابخوانی هستند. تاثیراتی که برخی کتابهای خاص بر زندگی ادبی افراد داشتهاند و برخی ویژگی کتابها که خاطرات را تداعی کرده و الهامبخش نوشتن شدهاند.
با خواندن مقالات متعدد و متنوع این دو کتاب درمییابیم که چطور اهل کتاب با کتابها زندگی میکنند و خاطره میسازند. همچنین با ایدههای تازهای برای نوشتن آشنا میشویم. درواقع میبینیم که برای اهل کتاب، موضوع برای نوشتن تمامی ندارد.
خاطرات کتابی چیست؟
« شکوه ادبیات در این است که دوستانی پیدا میکنم که ممکن است هرگز آنها را شخصاً (بعینه) نبینم. نویسندهای که آثارش را دوست دارم، همچنین کتابی که برایم عزیز است. به اینها (نویسندگان محبوبم و کتابهایی که دوستشان دارم) میگویم دوستان کتابی. یکی از این دوستان کتابیام ربکا مید است.
ربکا مید، نویسنده انگلیسی که متولد ۱۹۶۶ است و از سال ۱۹۹۷ عضو هیات تحریریه نیویورکر است و همچنان از سردبیران آن، کتابی دارد به نام زندگی من در میدل مارچ (۲۰۱۴) . اما خود میدل مارچ کتابی است نوشته جورج الیوت (همان نویسنده زن قدری که با اسم قلمی مردانه مینوشت).
زندگی من در میدل مارچ یعنی چگونه با آن کتاب زندگی کردم و شخصیت مهم و تاثیرگذاری در زندگیام شد.
مید کتابی پانصد صفحهای (درواقع کتابی درباره کتابی دیگر) درباره ارتباطهایش با این کتاب نوشته. اینکه چطور، کجا و در چه حال و فضاهایی با این کتب آشنا شد (درست مانند وقتی که با کسی مراوده پیدا میکنی) و از آن تاثیر گرفت. مخلوطی از خاطرات، نقد ادبی و زندگینامه.
جویس کارول اوتس (نقدی براین کتاب در نشریهی نیویورکتایمز نوشته است) زندگی من در میدل مارچ را گونهای خاطرات کتابی (bibliomemoir) میداند. موضوعی که تاکنون در زبان فارسی درباره آن صحبت نشده است.
او خاطرات کتابی را یک نوع تازهی ادبی میداند. ژانری تازه متولد شده. مینویسد اگر نقد ادبی، زندگینامه و زندگی خودنوشت را به اندازه کافی و لازم با هم مخلوط کنید، حاصلش خاطرات کتابی است. کاری که بنیادش بر تعادل میان این عناصر است. هنر هر نویسنده این است که بداند چه مقدار از این عناصر را بیاورد. خلاقیت نیاز دارد.
اینجا نویسندهای را داریم که میرود سراغ یک اثر و آن را میخواند و ماحصل خوانشش را (که مسلماً فقط یک خواندن یا نقد کتاب ساده نیست) در دست داریم. او اصلاً سعی نمیکند خود را پنهان کند و به اصطلاح با عقل سرد با اثر روبرو شود. معمولاً لحنش خنثی نیست و کاملاً سمتگیری دارد. احساسات و داوریهایش را از ما پنهان نمیکند. رابطهاش با اثر، شخصی است.
البته در اولین برخورد، ممکن است خواننده فکر کند، اینجا از خاطرات مکتوب سخن به میان است. چنین نیست. خاطرات کتابی اثری است درباره کتابی دیگر که در آن خاطرات و یادداشتنویسی نقش اساسی دارد. بیشتر نقد ادبی است تا خاطرهنویسی. در حقیقت ترکیبی است از این دو (بعلاوه زندگینامه به مقدار لازم)
خاطرات کتابی را تامل و تعمقی براین میدانند که چگونه خواندن زندگی ما را شکل میدهد و به چه صورت زندگی ما بر خواندن ما تاثیر میگذارد.
خاطرات کتابی ساحتها و زیرمجموعههایی(فامیلهای وابسته) دارد و به کتابها محدود نیست. ممکن است بر نویسندهای خاص و یا یک مکان و موسسه تمرکز کند، اما این کار صبغهی داستانی-خاطرهای دارد.
چگونه با نویسندهی محبوبم آشنا شدم. اول بار کی و کجا و درچه حال و فضایی اسمش را شنیدم و دلبستهاش شدم.
واقعاً چه خیالانگیز و پرخاطره است جملهی « فلان کتاب را در آن زمان و مکان میخواندم».
خاطرات کتابی نویسندگان
در اینجا چند نمونه از خاطرات کتابی انتخاب شدهاند. اما انواع این خاطرات بسیارند به طوری که احمد اخوت ۳۵ گونه از آنها را شناسایی کرده است و در مقالات مختلف هردو کتاب، به آنها اشاره میگردد:
- سرگذشت ترجمههای من، نوشته احمد قاضی. قاضی داستان ۶۸ ترجمهاش را در ۶۴۸ صفحه نوشته است. قاضی مقدمهی خاطرات کتابیاش را (البته بدون آنکه بداند دارد خاطرات کتابی مینویسد) با خاطرهای آغاز میکند. پروندهی هر کتاب را که باز کنید، استاد قاضی داستان گیرایی از ماجرای ترجمهی آن برایتان تعریف میکند.
- نوعی خاطرات کتابی به صورت یادداشت است و انگار نویسنده برای دل خودش مینویسد و در حقیقت چیزهایی را مینویسد تا یادش نرود. نمونهاش دیدهبان خوابزده، اثر زندهیاد محمدعلی سپانلو که از کتابهای چاپ شده در اواخر عمر اوست. او ظاهراً سالها هر کتابی را که میخوانده، مطلب کوتاهی دربارهاش در دفتری مینوشته است. بعد در همان سالهای پایانی سروسامانی به این دفتر میدهد، بعضی نقدهای مفصلش را هم به آن اضافه و کتاب را منتشر میکند.
- اگر کسی خاطراتش را از پدر (یا مادر) ادبی بنویسد، طیف دیگری از خاطرات کتابی پدید میآید. پدر(یا مادر) ادبی کسی است که تاثیر عمدهای بر زندگی ادبی ما داشته است. پیکو آیر (نویسندهی کوبایی تبار امریکایی) عاشق گراهام گرین بود. او را پدر ادبی خود میدانست. تمام آثار گرین را خوانده بود. پس از اینکه موفق به دیدار نویسندهی محبوبش نشد و نتوانست او را فراموش کند، تصمیم گرفت کتابی دربارهی خودش و گرین بنویسد. این کار ۸ سال به طول انجامید. از تمام مکانهای رمانهای گرین دیدن کرد و با بعضی از آدمهایی که او را میشناختند مصاحبه کرد. دربارهی تکتک آثار گرین مطلب نوشت. حاصلش شد یک خاطرات کتابی تمامعیار و خواندنی (زندگینامه، نقد ادبی و خاطرات همه به اندازهی لازم) با عنوان مردی در وجودم.
- محمود کتیرایی در بهمن ماه ۱۳۴۹ جُنگ شخصیاش دربارهی صادق هدایت را منتشر کرد. عنوانش را گذاشت: کتاب صادق هدایت؛ گلچینی از عکسها، دستنوشتهها، نامهها و نقاشیهای نویسندهی محبوبش. « نویسندهای که با نوشتههایش پیوندی دیرینه داشتهام و آثارش همدم تنهاییهای معنوی من بوده است و لحظات زیبا و پرشکوه زندگی معنویام را وامدار او هستم.» آنچه این جنگ شخصی را به خاطرات کتابی تبدیل میکند اجزای (همان «مواد لازم» معروف) سازندهی آن است؛ تقریباً همه چیز در آن پیدا میشود: عکس، خاطره، نامه و نقد ادبی. همهی مواد خوشمزه را دارد. اصلاً کتابی استادمآب، عصاقورتداده و عبوس نیست.
- پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند، نوشتهی آلن دوباتن، نویسندهی انگلیسی نیز نمونهی عالی و کامل یک خاطرات کتابی است و واقعاً همهی مواد لازم برای درک و دریافت بهتر اثر سترگ پروست، درجستجوی زمان ازدست رفته و خود پروست را در خود دارد. به نظر من(اخوت) این بهترین کتاب آلن دوباتن است. این جا مطالب بسیار متنوع و خواندنیای دربارهی پروست و رمان او که از مهمترین و طولانیترین رمانهای قرن بیستم است، پیدا میکنیم.
- سوزان هیل ، داستاننویس و پژوهشگر معاصر، در سال ۲۰۰۹ کتابی منتشر کرد با عنوان: فرود در هواردز اِند: یک سال کتابخوانی از کتابخانهی خانهام. هواردز اِند نام رمان معروف ای.ام فورستر است. (کتابی که ترجمهاش به قلم زندهیاد احمد میرعلایی در زبان فارسی به زندگی خود ادامه میدهد). این کتاب هم یک نوع خاطرات کتابی است. خاطراتی از کتابهای ناخواندهای که در کتابخانههایمان همچنان چشم انتظارند تا بالاخره زمانی آنها را بخوانیم.
- آخرین نوع خاطرات کتابی یادداشتهای نوشتن نام دارد. بعضی از نویسندهها از این دفترها دارند. او یادداشتهای مربوط به کتابی را که در دست نوشتن دارد، اینجا ثبت میکند. مثلاً مطالبی را یادداشت میکند که هنگام نوشتن به ذهنش میرسد و باید درموردشان تحقیق کند. مطالبی که میخواهد یادش بماند. این دفترها برای خوانندگان هم حتماً جالبند، چون نشانههای نویسنده را در هنگام کار میتوانند ببینند. به عنوان نمونه میتوان از دفتر یادداشتهای سری آگاتا کریستی نام برد.
- ری بردبری نیز در ۹۰ سالگی(یک سال قبل از مرگ جسمی) به گذشته برمیگردد و خاطراتش را از کتاب داستانهای رازوخیال آلن پو که تاثیر بسیار بر او گذاشته برایمان مینویسد.
خاطرات کتابی از لابلای کتابها
این مقاله دربارهی جاماندههای لای کتابهاست. نویسنده به چندین تجربه از زمانی که در کتابخانهی دانشگاهی در تگزاس کار میکرده، اشاره میکند.
« کاغذهایی که لای کتاب گذاشته بودند. آثار بهجامانده از آدمهای غایب، غایبان حاضر، زیرا حضورشان را خیلی خوب احساس میکردم. حتی گاهی عطروبویی، لکهای، جای استکانی، داغ سیگاری باقی مانده بود. چه رحمتهایی بودند این باقیماندهها.»
نویسنده در سال ۱۳۸۸ تصمیم میگیرد با این گنجهای ادبی کاری بکند. طرح ۴ مقاله را میریزد. اما به دلایل جسمی و بیماری کار نیمه کاره میماند.
در این نوشته به انواع لای کتابیها اشاره میشود. تجربههای شخصی و افراد دیگر آمده است که بسیار خواندنی است. یک نکتهی جالب که این مقاله دارد این است که از موضوعی کوچک و پیشپاافتاده چون کاغذ یا انواع دیگر چیزهای باقی مانده لای کتابها میتوان مقالهای پروپیمان نوشت، پر از خاطره و معرفی نویسندگان و آثار مختلف.
خاطرات کتابی از حاشیهنویسی کتابها
« نوشتههایی که در حاشیهی کتابها مینویسیم و بسیاری از اینها پر از خاطرهاند. به حاشیهنویسی از منظرهای مختلف نگاه میکنند. اینجا بیشتر از منظر خاطرهنویسی به آنها نگاه میکنیم. متنهای کوچکی از آستانهی ورودی کتاب ، از تقدیمنامچه شروع میشوند؛ به حاشیههای صفحات کتاب میرسند و به آستر بدرقه ختم میشوند.»
من همیشه ابتدای کتاب اسمم را مینویسم و زیر آن تاریخی که کتاب را خواندهام اضافه میکنم. مدتها به دلیل اینکه کتاب را نباید خراب کرد، چیزی در آن نمینوشتم. اما حالا معتقدم که در کتابهای خودم اشکالی ندارد. خیلی وقتها از خواندن متن کتاب، چیزی به ذهنم میرسد که دوست دارم در حاشیه بنویسم اما نمیدانم چرا احساس امنیت نمیکنم. میترسم بنویسم و کسی بخواند و مرا به خاطر نوشتن آن بازخواست کند. برای همین کمتر حاشیهنویسی میکنم. میدانم که باید براین ترس غلبه کنم و کتابهایم را با وجود خودم غنیتر کنم.
این مقاله را که خواندم یاد کتاب معجونهای هری پاتر در جلد پنجم افتادم. (هری پاتر و شاهزادهی دورگه) اینکه چطور هری از کتاب حاشیهنویسیشده استفاده میکرد و شاگرد اول کلاس شده بود. ما هم در دوران مدرسه، در کتابهای درسیمان بیشتر حاشیهنویسی میکردیم. بیشتر نکاتی که معلم میگفت یا مهم به نظر میرسید. کتابهایمان هرچه پرتر، مرغوبتر. اما مراقب کتابهای رمان و غیردرسی بودیم.
در مورد امانت و کتابهای دیگران که اصلن فکرش را هم نمیکردم. بخصوص کتابهای پدرم را که از ترس اینکه مبادا خالی بهشان بیفتد، حتا دست هم نمیزدم. همچنان هم روی امانات کتابخانه با مداد علامت میگذارم و قبل از پس دادن، پاک میکنم. اما واقعن مزه دارد خواندن حاشیهنویسیهای آدمها روی کتابها.
خاطرات کتابی از بوهای کتابها
در این مقاله، نویسنده ارتباط بوها و کتابها را بررسی میکند. از بوهایی که در کتابها دستمایهی نوشتن داستانی شدهاند مانند پروست در طرف خانه سوان تا نویسندگانی که از بو برای ویژگی شخصیتهایشان استفاده کردهاند مانند فاکنر و رمان خشم و هیاهو.
بو و مزه، یکی از محرکهای بسیار قوی خاطرات است. اما دلیلش چیست؟
« دلیلش این است که بو مانند مزه یک احساس شیمیایی است که وقتی ما مادهی بوداری را میبوییم، بهوسیلهی گیرندههای عصبی درک و دریافت میشود. گیرندههای بویایی جزو شبکهی کناری مغز است (معروف به سیستم لیمبیک، جایی کاملاً مجاور حافظه و محل ضبط خاطرات)، به همین دلیل به این محل «مغز هیجانی» هم میگویند. بو بلافاصله خاطره را احیا میکند، (به قول انگلیسیها آن را صدا میزند).
داستاننویسان در زمینه دلسپاری به بوها و کشف بوهای ادبی (که مبحثش مربوط است به «بوشناسی ادبی»، موضوعی بسیار جالب که با بوهای کتابی و بیان آنها سروکار دارد) کارهای خوبی کرده و بوهای جالبی برایمان کشف کردهاند. مانند: عطر مهآلود شبانه، بوی نمی زمستانه، بوی پوست لیمو و . . .
بعضی کتابها بوی آرامش میدهند. بعضی بوی کشور خارجی. برخی دیگر بوی کتابهای بومی را میدهند. اما ظاهراً دلنشینتر از همه بوی کتاب نو است. اما رایحههای خوش قدیمی انواع کهنه کتابها هم چیز دیگری است. بوی کسانی که قبلاً از آن استفاده کردهاند.
شاید برای همین است که کتابهای دیجیتال به دل نمینشینند. اینها بیبو و خاطرهاند.
میدانید عطری وجود دارد به نام « عطر کتاب». ظاهراٌ بوی کتابخانه میدهد. شیشهاش داخل بستهای به شکل کتاب است.
این بار که کتابی در دست گرفتید، آن را بو کنید. ببینید چه بویی میدهد و چه خاطراتی را در شما برمیانگیزد.
خاطرات کتابی ناشران
این خاطرات کتابی، مربوط است به چگونگی به وجود آمدن انتشارات هوگارت پرس متعلق به ویرجینیا وولف، بهعلاوه خاطرههایی از ارنست همینگوی، جانت وینترسون و سیلویا بیچ از کتابفروشی شکسپیر و شرکا.
خاطراتی که مربوط به شکلگیری ناشرهایی هستند که فرایند کارشان خود باعث آفرینش انواع خاطرات کتابی شده است.
خاطرات کتابی از کتابها
در این بخش از کتاب خاطرات کتابی، نویسنده در ۵ جستار دربارهی خاطرهی کتابها مینویسد. صرفنظر از روایت خاطرهگونهی این جستارها، نکتهی جالب در ایدهی مقالات است. اینکه تنها علاقه به یک کتاب یا حضور یک کتاب در زندگی یا حتا نوشتهی یک نویسنده دربارهی یک کتابخانه میتوانند موضوع روایت یک مقاله شوند.
انجیل داستایوفسکی، دربارهی انجیلی است که نویسندهی بزرگ همراه خود داشت و خوانشش از این انجیل و داستانهایش، منبع بسیاری از کتابهایش بوده است.
نامهی عاشقانه به ناطوردشت، روایت نویسندهی مقاله از تاثیر این کتاب و شخصیت اصلی آن بر زندگی ادبیاش است.
نگاهی دیگر به ربکا، خاطرهی احمد اخوت از خواندن این رمان است در کنار نقد و بررسی روایت آن و اطلاعاتی دربارهی نویسندهی آن.
ابر بارانش گرفته، قصهای جذاب از زبان یکی از شخصیتهای داستانهای شمیم بهار است. یک روایت خلاقانه از نگاه یک شخصیت خیالی.
و کتابخانهی براتیگان داستان بوجود آمدن یک کتابخانهی واقعی از خیالات یک نویسنده در یکی از کتابهایش و شرح ماجرای زندگی اوست.
فراموشی کتابی
بسیاری کتاب میخوانیم و از این هفته به آن هفته از یادمان میرود. راهکارهای زیادی برای جلوگیری از این واقعه پیشنهاد شده است. یکی از آنها و شاید موثرترینشان خلاصهبرداری و یادداشتنویسی از کتاب است. اما در همین کار هم بین علما اختلاف است. برخی میگویند، تا بنویسی از حافظهات پاک میشود و به یاد نمیآوری مگر با رجوع به نوشته، برخی هم معتقدند که ثبت به حفظ آن کمک میکند.
آنچه من از ۳ مقالهی انتهایی کتاب دریافتم این بود که فراموشی به هرحال، یار حافظه و خاطره است. حتا خاطراتی که به وضوح به یاد داریم، قابل تردید هستند. اما چیزی که مهم است، حضور و وجود خاطرات هستند، حال هرکس به روش خود آنها را حفظ و مراقبت میکند.
این جملهی مادر ولادیمیر ناباکوف را دوست داشتم: « وُت زَپومنیت» یعنی اینک به خاطر بسپار.
از خاطرات کتابی چه یاد گرفتم؟
احمد اخوت از جملهی استادان و نویسندگانی است که علاوه بر لذتی که از نثر روان، خاطرات شیرین و لحن صمیمانهاش میبرید، با بسیاری از نویسندگان و آثار درست و حسابی هم آشنا میشوید. میتوانم بگویم احمد اخوت خود یک منبع غنی برای دوستاداران نویسندگی است.
خاطرات کتابی به من یاد داد که چگونه با کتابها زندگی کنم. میگوید که کتاب، تنها برای خواندن نیست. بلکه برای بوییدن، لمس کردن و خاطره ساختن هم هست. نه تنها خود کتاب بلکه لابهلای آن، حاشیههای آن، تصاویر آن میتوانند خاطرهساز باشند. و آنچه در این کتاب در رابطه با خاطرات و متعلقات معنوی آن گفته شد، منبع عظیمی برای انواع جستارهای شخصی میتواند باشد.
اگر به جستارنویسی، آشنایی با نویسندگان و البته خاطرهنویسی علاقه دارید، این کتاب را بخوانید. این کتاب پنجرهای تازه برای نگاه به کتابها، خاطرهسازی و البته نوشتن به رویتان میگشاید.
منابع: خاطرات کتابی، احمد اخوت، نشر گمان
نقشهایی به یاد، احمد اخوت، نشر گمان
آخرین دیدگاهها