گاهی آدم، کاری را با عشق و علاقه فراوان انجام میدهد، گاهی آدم بااستعدادی، هنرش را با پشتکار ارائه میدهد، اما انگار تا یک نفر دیگر نیاید و چیزی به کار اضافه یا از آن کم نکند، آن کار شاهکار و آن آدم شناخته نمیشود. آن آدم میتواند کارگردانی در زندگی شغلی یک بازیگر، میتواند یک استاد در زندگی یک شاگرد یا میتواند یک ویراستار در زندگی یک نویسنده باشد.
همانطور که در فیلم «شورشی در دشت» هم اشاره کردم، حضور یک آدم درست در مسیر زندگی یک هنرمند میتواند، سرنوشت او را از گمنامی به شهرت و کارش را از کاردستی به شاهکار تبدیل کند. در فیلم «نابغه» هم داستان واقعی چنین رابطهای را میبینیم.
یک سرویراستار خبره، ماکس پرکینز که ناشر نویسندگانی چون اسکات فیتزجرالد و همینگوی است، با کشف و ویرایش کار نویسندهای بینام ونشان او را به یک شخصیت صاحبنام تبدیل میکند.
توماس (تام) وولف نویسنده رمان «فرشته، بهسوی خانه نظر کن!» در عمر کوتاه خود چهار رمان بلند، بسیاری داستان کوتاه و نوولا نوشت. او نویسندهای احساسی بود که توانست بهخوبی ژانر زندگینامهنویسی را با رمان پیوند بزند. دو رمان معروف او از جمله رمانهای زندگینامهای هستند.
ویلیام فاکنر درباره وولف میگوید که او میتوانست یکی از بزرگترین استعدادهای نسل ما باشد، چراکه همیشه اهدافی بالاتر از دیگر نویسندگان، داشت.
داستان فیلم با تاکید بر زندگی پرکینز که سرویراستار انتشارات پسران چارلز اسکریبنر است، رابطهی حرفهای و دوستانهی ماکس و تام را نشان میدهد. این فیلم با تمرکز روی این رابطه، شخصیت ماکس پرکینز و تام وولف را به موازات به بیینده میشناساند.
در این فیلم، حرفهای بودن در کنار روابط انسانی و دوستانه نمایش داده میشود. برخلاف این گمان که گاهی حرفهای بودن، مغایر با رابطهای دوستانه است. ماکس پرکینز در رابطه خود با وولف، فیتزجرالد و همینگوی رابطهای متعادل از نظر انسانی و شغلی را نمایش میدهد که بسیار آموزنده و الهامبخش است.
دیدن این فیلم را به دوستداران نویسندگی توصیه میکنم. هرچند، صنعت نشر ایران با نشر در امریکا حتا در ۱۰۰ سال پیش، به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست. اما شناخت نقش ویراستار در شکلگیری کار نویسنده و همچنین تاثیر آن بر خود او بسیار قابل توجه است.
میتوانید خلاصه فیلم را در قسمت نهم فصل دوم پادکست پراجکت O بشنوید.
آخرین دیدگاهها