به وب سایت یک نویسنده‌مهندس خوش آمدید

با کمک من، نام‌تان بیش از جان‌تان زنده خواهدماند.

فصل چهارم: زندگی‌تان را طرح‌ریزی کنید

پیشگفتار

فصل اول

فصل دوم

فصل سوم

طرح داستان در خاطرات به همان اندازه اهمیت دارد که در داستان. در داستان، طرح اختراع شده‌است؛ در غیرداستان، کشف می‌شود.

در یک رمان، شما هر صحنه، هر قسمت را اختراع می‌کنید و برای شخصیت اصلی خود انواع دردسر درست می کنید تا آرزوها و خواسته‌های او را خنثی کنید. شما ضدقهرمان‌هایی به‌وجود می‌آورید که قهرمان اصلی شما با آنها درگیر می‌شود. شما سد راه پشت سد راه می‌سازید که قهرمان شما با آنها برای رسیدن به پایان سفر طراحی‌شده‌اش می‌جنگد.

در غیرداستان، زندگی زیسته‌مان را به دقت بررسی می‌کنیم تا پیرنگ خود را کشف کنیم. ما فقط آن جزئیات مهم و مرتبط را انتخاب می‌کنیم که آن را تقویت می‌کند. خاطره‌نویسان افراد و وقایع بیگانه را از آن بوم کاملاً  نقاشی‌شده‌ی زندگی‌شان پاک می‌کنند، هر چیزی که طرح را فاش نمی‌کند. همانطور که لحظات نامربوط را پاک می‌کنیم، موارد مرتبط را برجسته و تاکید می‌کنیم، آنهایی که به بهترین نحو طرح ما را جلو می‌برند.

با این حال، شباهت مهمی از نظر پیرنگ بین این دو ژانر وجود دارد. جان گاردنر، رمان‌نویس، در کتابش درباره‌ی رمان‌نویس شدن، بر لزوم غوطه‌ور ساختن خواننده در « یک رویای واضح و مداوم» تاکید می‌کند. در خاطرات، پیرنگ نیز باید خواننده را درگیر و مجذوب خود کند. در حالی که زندگی زمان استراحت دارد (مثلاً وقتی در اطراف کانال برای گشت و گذار دراز می‌کشیم)، یک خاطره اینطور نیست! همانطور که فکر می کنید، کدام رویداد برای روشن‌شدن داستان شما بهتر است، سعی کنید حادترین لحظات خود را به منظور جلب توجه خواننده، شناسایی کنید. این لزوماً به معنای سیلی ثابت از خون، عرق و اشک نیست. بلکه منظور این است که شما، نویسنده، باید یک حس اضطرار قوی داشته باشد که می‌باید به وضوح به خواننده ارائه شود. رویدادهایی که انتخاب می‌کنید می توانند بطور قابل‌توجهی متحول‌کننده باشند مانند طلاق، بیماری، اعتیاد، تولد، مرگ یک عزیز. اما این رویدادها همچنین می‌توانند زندگی را در مقیاس کوچکتری تغییر دهند، مانند یک تمایل غیرقابل مقاومت برای چیدن لاله‌های زود شکوفه قبل از کولاک بهاری. بررسی کنید که چرا این لاله ها مهم هستند. آنها برای شما چه معنایی دارند؟ چگونه آنها در کمان کلی زندگی شما قرار می‌گیرند؟

پیداکردن کمان داستانتان

خاطراتی که حس ژرفی از عمق، تأمل در خود و فوریت – آن رویای مداوم – القا می‌کنند، دو پیرنگ مجزا را اجرا می‌کنند. این دو خط در سراسر خاطرات به منظور توسعه‌ی کامل داستان،  باهم  تلاقی می‌کنند.

پیرنگ افقی

این خط شبیه یک طرح سنتی در داستان است که داستان شما را از نظر عملی روایت می‌کند. نشان‌دهنده‌ی رویدادهای خارجی است. این پیرنگ مربوط به حقایق، تقریباً به گونه‌ای است که انگار هنوز در آن لحظه هستید، در آن زمان، زمانی که رویدادها رخ داده‌اند. بگذارید به شما بگویم چه اتفاقی برای من افتاده است! در حالی که خاطرات شما (مثل یک رمان) لازم نیست به ترتیب زمانی نوشته شود، این خط، وقایع را که آشکار می‌شوند، نشان می‌دهد.

و آنها باید به طور اتفاقی آشکار شوند. این جوهر پیرنگ است. هر رویداد بستگی به آنچه قبلا رخ داده است، دارد. این روایت از اعمال نشان می‌دهد که چگونه یک رویداد باعث رویداد بعدی می‌شود و رویداد بعدی – مانند هل دادن اولین دومینو در یک صف و تماشای همه آنها در حال غلتیدن، یکی پس از دیگری.

برمی‌گردیم به مادر نوجوان ازدواج نکرده‌ی خود، در اینجا نحوه‌ی شروع او برای ساختن طرح آمده است: «قاعدگی من سه هفته تاخیر داشت. ترسیدم حامله باشم. پنج بلوک را در میان نم نم باران سرد آوریل تا داروخانه طی کردم تا یک تست بارداری خانگی بخرم. تا رسیدم به فروشگاه، دستان سرد من، که از ترس می‌لرزیدند، به سختی می‌توانستند کیف پولم را برای پرداخت هزینه باز کنند.»

جرقه‌ی اولیه ای که باعث شروع عمل می‌شود، چیست؟ زن می ترسد که باردار باشد. اثر بعدی چیست؟ او یک تست حاملگی خانگی می‌خرد.

هنگام پیروی از یک پیرنگ علّی، مطمئن شوید که فقط جزئیات مربوطه را درج کنید. غیر از سفر به داروخانه، برای زن، صبح روزی که از خواب بیدار شد و فهمید پریودش سه هفته عقب افتاده، چه اتفاقی افتاد؟ فرض کنید، درست زمانی که او می‌خواهد به داروخانه برود، یک راننده فدرال اکسپرس به خانه‌اش می‌آید و از او می‌خواهد که رسیدی را برای بسته‌ای امضا کند. یا فرض کنید، درست زمانی که او می‌خواهد درِ داروخانه را باز کند، یکی از دوستانش او را متوقف می‌کند و امتحان ریاضی روز دوشنبه را یادآوری می‌کند. چرا نویسنده این دو رویداد را همانطور که داستان این صبح سرنوشت ساز را بازگو می‌کند، درج نمی‌نماید؟ به هر حال، این چیزی است که واقعاً بوده. او آنها را نمی‌نویسد زیرا مرتبط نیستند. این جزئیات، خط داستانی را تحت تأثیر قرار نمی‌دهند: من باردار هستم؛ در مورد آن چه خواهم کرد؟

انتخاب جزئیات طرح بسیار مهم است. هر رویداد یا تصویر را با پرسیدن اینکه آیا به داستانتان مربوط است، انتخاب کنید.

پیرنگ عمودی

این خط بیشتر بر سفر درونی تمرکز می‌کند و طرح را در قلب احساسات، افکار و بینش‌ها فرو می‌برد. این بخش تفکر و احساس روایت است. چگونه افکار و احساسات در طول داستان شما تکامل می‌یابند؟ این خط پیچیده‌تری است که پیرنگ سطحی را تقویت می‌کند. ایده‌ی پیشرفت، علت و معلول، در خط پیرنگ عمودی به اندازه افقی مهم است. یک فکر یا احساس باعث احساس یا فکر بعدی و بعدی شده، خاطرات را درون روان شما عمیق‌تر می‌کند. بازگردیم به نویسنده‌ی فقیر و مادر مجردمان، در اینجا نحوه‌ی تلاقی خطوط این دو پیرنگ  آمده است: «تست حاملگی آبی شد. باردار بودم – و احساس می‌کردم که دارم در اقیانوس آبی فرو می‌روم. من هرگز دوباره روی سطح نمی‌آیم. آیا باید به پدر بچه بگویم، این مردی که به سختی می شناختم؟ آیا بچه را نگه دارم؟ سقط جنین؟ چرا آن شب زیاد نوشیدنی خوردم؟ چرا همان اشتباه تلخ تلخ مادرم را مرتکب شده بودم؟»

راوی احساس می‌کند که دارد در اقیانوسی فرو می‌رود زیرا تست آبی شد. واقعیت ملموس آبی شدن تست (طرح افقی) باعث می‌شود که قهرمان داستان احساس کند در حال غرق شدن است (طرح عمودی). همانطور که یک عمل باعث تحریک عمل دیگری می‌شود(افقی)، اعمال نیز به همین ترتیب باعث بروز سؤالات، افکار یا احساسات می‌شوند(عمودی): چون باردار هستم (افقی)، می ترسم (عمودی). اینگونه است که دو خط پیرنگ در پیوند با یکدیگر کار می‌کنند. اقدامات باعث اعمال دیگر می‌شوند؛ آنها همچنین باعث ایجاد احساسات در مورد هر عمل معین می‌شوند.

آیا سوالات و افکار موجود در قسمت فوق تنها مواردی هستند که نویسنده آن صبح داشت؟ نه. فرض کنید نویسنده نگران است ژاکتی که برای هدیه‌ی مادرش خریده ممکن است اندازه‌ی اشتباهی داشته باشد. این موضوع به کناری رفته و شامل نمی شود (درست مانند کامیون فدرال اکسپرس که درِ خانه‌ی نویسنده توقف می‌کند، گنجانده نشده است) زیرا به این پیرنگ خاص بی‌ربط است، یعنی درک اینکه این حاملگی چه معنایی دارد، چه تاثیری بر زندگی او خواهد داشت، چگونه ممکن است به گذشته و آینده او متصل شود. شاید در اولین پیش‌نویس، این نویسنده تفکراتی در مورد ژاکت آورده باشد. به هرحال، او زمانی که به داروخانه می‌رفت، به آن فکر کرد. اما در پیش‌نویس‌های بعدی، نویسنده متوجه می‌شود که این لحظه مناسب نیست. ما پیرنگ‌ها را به آرامی، در طول فرآیند نگارش کشف می‌کنیم.

پیرنگ عمودی بسیار مهم است. همانطور که خاطره‌نویسان به عمق افکار و احساسات صمیمانه‌ی خود می‌روند، زندگی خود را به شیوه‌ای معنادار تفسیر می‌کنند.

ایجاد انگیزه در پیرنگ

در حالیکه دو خط داستانی آنچه را که هم از نظر کنش بیرونی و هم از نظر درونی اتفاق می‌افتد، بیان می‌کنند، انگیزه به بررسی چرایی اتفاق می‌پردازد. وقتی نویسنده نشخوار می‌کند که چرا مست شد، چرا رابطه‌ی جنسی محافظت نشده داشت، او انگیزه‌ی اعمال خود را بررسی می‌کند. شاید این راوی مست شد چون پدر الکلی خود را در مواجهه با استرس دیده بود. شاید به این دلیل رابطه‌ی جنسی محافظت‌نشده داشت چون، الگوی او نیز یک مادر نوجوان ازدواج نکرده بود. شاید انگیزه‌ی او فقدان انتخاب های عاطفی سالم است. چرا او انتخاب نداشت؟

انگیزه در هر دو خط داستانی گنجانده شده است. در طرح افقی، نشان می‌دهد که چرا یک عمل انجام می‌شود: چرا باردار شدم؟ در طرح عمودی، نشان می‌دهد که چرا او نسبت به یک عمل احساس خاصی دارد: چرا از باردار شدن می ترسم؟ چرا احساس می کنم دارم غرق می شوم؟ انگیزه‌ی ترس چیست؟ هیچ چیز در خلاء اتفاق نمی‌افتد. چه چیزی قهرمان داستان را مهم می‌کند؟

چرا انگیزه مهم است؟ وقتی خاطره‌ای می‌خوانیم می‌خواهیم بیشتر از حقایق، بیشتر از داستان سطحی بدانیم. ما هر دو، خاطره می‌خوانیم و می‌نویسیم برای درک داستان پشت آنچه که در ظاهر می‌آید. ما می خواهیم بدانیم چرا حوادث رخ می‌دهند. چرا این کار را کردم؟ چه چیزی باعث می شود که من چنین رفتار کنم؟ چرا چنین احساسی نسبت به آن دارم؟ ویویان گورنیک، خاطره‌نویس می‌گوید: «آنچه برای نویسنده اتفاق افتاده مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد منطقی است که نویسنده قادر است از اتفاقی که افتاده بسازد.»

برای مرور: یک عمل یا رویداد در طرح افقی نه تنها باعث می‌شود عمل یا رویداد دیگری اتفاق بیفتد، همچنین باعث ایجاد یک فکر یا احساس متناظر در طرح عمودی می‌شود. بافته‌شدن این اعمال با احساسات و افکار، خطوط داستانی مربوطه‌ی خود را تقویت کرده و آنها را بیشتر پیش می‌برند:

چون مست بودم، احساس بی‌باکی کردم. چون نترس شدم، ارتباط جنسی محافظت‌نشده داشتم. به دلیل رابطه جنسی محافظت‌نشده، باردار شدم. چون باردار شدم، غمگین و ترسیده‌ام. اما چرا از ابتدا خود را در این مخمصه انداختم؟ (انگیزه.)

نویسنده پاسخ به این سوالات را طی خاطراتش کشف می‌کند. ما می‌نویسیم تا بفهمیم چه چیزی باعث ایجاد انگیزه برای عمل در طرح افقی می‌شود که به نوبه‌ی خود، طرح عمودی را عمیق تر می‌کند. چرا شما با سرعت رانندگی می‌کنید؟ چرا رابطه‌ی نامشروع دارید؟ چرا از خواهرت متنفری؟ چرا باغچه‌ی بهاری زیبایی درست می‌کنید؟ چرا امیدوارید همسرتان در تصادف ماشین آتشینی بمیرد؟ چرا هر بار که شریک زندگی‌تان خانه را ترک می‌کند نگرانید که ممکن است برنگردد؟

جستجو، طرح را پیش می‌برد. در این سفر، این جستجوی پاسخ‌ها، این تمایل به درک معنا و انگیزه‌ی پشت داستان، شما یک حسِ حرکت ایجاد می‌کنید- مجموعهای از اقدامات خارجی و اکتشافات داخلی همه اینها خاطرات را زنده می‌کند.

پیرنگ‌های طوفانی

خاطرات شما باید – جمله اول، صفحه اول – با آنچه من آن را اثر یک شب تاریک و طوفانی بود، می‌خوانم، شروع شود.

خوب، شما واقعاً نمی توانید از آن خط ننگین و ملودراماتیک برای شروع خود استفاده کنید، اما، جدا از ملودرام، شروع بدی نیست. فوراً جو و تنش ایجاد می‌کند.

یک طرح به آن تنش نیاز دارد که از همان ابتدا ایجاد شود. کلمات آغازین شما هرچه باشد، می‌خواهید احساس یک «شب تاریک و طوفانی» را القا کنید. نه اینکه همه‌ی خاطرات باید تاریک و طوفانی باشند. نه اصلا. بعضی ها خاکستری هستند و نم نم باران! دیگران آفتابی و بی‌حال هستند، مثل زمانی که در مورد درازکشیدن روی تراس در پرتغال نوشتم. آنجا تنش، هر چند ظریف، وجود دارد. میان آرزوی من برای‌اینکه حس لحظه‌ی شادابی برای همیشه ادامه داشته باشد، و آگاهی من از دنیای پیش‌پاافتاده‌تری که به ناچار آن را از بین می‌برد.

به طور خلاصه، چیزی باید برای شما، شخصیت شما، در خطر باشد. اینکه شما از نظر عاطفی، معنوی و/یا جسمی در معرض خطر هستید، به هر درجه‌ای که باشد، باید فوراً منتقل شود. چه کسانی یا چه چیزهایی آنتاگونیست‌های/رقبای واقعی شما هستند؟ یا، آیا شما عمدتاً با خودتان و شیاطین درونی‌تان مبارزه می‌کنید؟

پس وقتی شروع به نوشتن می‌کنید، از خود بپرسید: «شب تاریک و طوفانی من چیست»؟ چه رویدادی در زندگی من به بهترین وجه باعث پرش شروع خاطراتم می‌شود؟ داستان واقعی من کجا شروع می‌شود؟ آیا لحظه ای هست که جهنم برپا بشود؟ چرا الان دارم خاطراتم را شروع می‌کنم؟ ممکن است خاطرات ساختگی ما زمانی شروع شود که قهرمان داستان می ترسد باردار باشد. بلافاصله، او در یک کشمکش شب تاریک و طوفانی درگیر می‌شود: چه چیزی در خطر است اگر من بچه را به دنیا بیاورم؟ اگر این کار را نکنم؟ خوانندگان ورق می‌زنند تا بفهمند. خوانندگان می‌خواهند تماشا کنند قهرمان – شما – می‌جنگید، شما را به‌سوی پیروزی تشویق کنند، برای شکست‌هایتان سوگواری کنند، کنارتان بمانند همانطور که بر مانعی بعد از مانعی دیگر غلبه می‌کنید.

احتمالات درگیری بی‌پایان است. این تضاد را در صفحه اول برقرار کنید. هر یک از موارد زیر می‌تواند شروع خامی برای یک خاطره باشد: اگر همسر یا شریک زندگی شما به تازگی شما را ترک کرده‌است. اگر عزیزتان را درحالیکه دزدکی در اواخر شب به خانه می‌آید، ژولیده، دستگیر کنید درحالیکه قرار بود سر کار باشد. اگر به یک رابطه‌ی نامشروع فکر می‌کنید اگر منتظر جواب آزمایش از سوی پزشک خود هستید. اگر به تازگی شغلی را از دست داده‌اید. اگر قصد ورود به بخش توانبخشی را دارید. اگر به تازگی با فردی آشنا شده اید که زندگی شما را تغییر خواهد داد. اگر قصد دارید در پنجاه سالگی دانشگاه را شروع کنید و می‌ترسید. اگر تازه متوجه شدید که انتخاب‌های وحشتناکی برای زندگی انجام دادید، حتی اگر چهل ساله باشید، اما همه‌ی آنچه می‌خواهید فرار از خانه و شروع دوباره است. فرار می‌کنید؟ اگر انجامش دهید چه چیز به خطر می‌افتد؟ اگر این کار را نکنید؟

یا اگر بچه‌ای خارج از ازدواج داشته باشید، چه چیزی در خطر است؟ آنچه در خطر است اگر سقط جنین کنید؟  اگر بچه را به فرزندخواندگی بسپارید؟ بعد از تصمیم‌گیری، هر چند که ممکن است پیچیده باشد، چه موانعی سر راه اجرای آن وجود دارد؟ با چه موانعی می‌جنگید؟ کمان چیست، طرحی که شما در حال تقلا دنبال می‌کنید؟

طرح را در پاراگراف اول با صحنه ای که هم موضوع و هم آنچه را که در خطر است، از نظر احساسی و/یا جسمانی مشخص می‌کند، به حرکت درآورید. خاطرات را چند صفحه یا -حتی یک پاراگراف- قبل از اتفاق واقعی شروع نکنید. چه اتفاقی برای شما افتاد؟ چه می خواهید؟ برای بدست آوردن آن چه می‌کنید؟ این قول که بوسیله‌ی صحنه‌ی شروع «شب تاریک و طوفانی» تان برقرارشده باید در طول کاوش صادقانه‌ی آن تجربه حفظ گردد.

بیایید به طور خلاصه به دو مثال دیگر نگاه کنیم که نحوه‌ی شروع طرح را در نقطه تاثیرنشان می‌دهد.

فرض کنید می‌خواهید خاطره‌ای در مورد شروع دانشگاه در پنجاه سالگی بنویسید، با موضوعی که بر تغییرات زندگی تمرکز دارد. چگونه می توانید بلافاصله آن را در یک صحنه ملموس نشان دهید؟ شما می‌توانید خاطرات را در همان لحظه‌ی ورود به اولین کلاس درس شروع کنید: متوجه می‌شوید که تنها فردی در اتاق با موهای خاکستری هستید. شما به اندازه کافی بزرگ هستید که بتوانید استاد باشید، اما اینجا به عنوان دانشجوی سال اول هستید. همه دانش‌آموزان دیگر که منتظر شروع کلاس هستند، درحال پیامک‌دادن به دوستانشان هستند . . . در حالیکه شما حتی نمی‌دانید چگونه یک پیام متنی ارسال کنید. شک شما را فرا می گیرد: شما سازگار نمی‌شوید؛ شاید این یک اشتباه است.

بعداً، پس از ایجاد صحنه‌ی شروع، می‌توانید اطلاعات پس‌زمینه در مورد اینکه چرا اکنون تصمیم گرفتید به کالج بروید، معرفی کنید، چرا درست بعد از دبیرستان نرفتید.

یا، فرض کنید می‌خواهید خاطره‌ای در مورد یک ازدواج دشوار بنویسید، زمانی که در حال بررسی یک رابطه‌ی نامشروع بودید. یک شب، پس از دعوا با شوهرت، تو از خانه بیرون آمدی . . .

ضربه‌ی جعبه‌ی موزیک کف پاهایم را بی‌حس می‌کند، وقتی وارد مولن روژ می‌شوم، باری در کنار اسکله‌ها در گالوستون. از میان مه ناشی از دود سیگار، زنی را می‌بینم که بالاتنه‌ای براق به تن دارد و در برابر مردی می‌لغزد، چکمه های غربی او به سختی روی زمین رقص حرکت می‌کنند. او می‌تواند من باشم. . . . منتها اینجا من با کفش های تنیس فرسوده، شلوار جین گشاد، بدون آرایش هستم. با این حال مردی که در بار نشسته لبخندی می‌زند . . .

با شروع خاطرات در حین ورود به بار، در نقطه‌ی تاثیر (آیا مردی را انتخاب می‌کنید یا نه؟)، شروع دراماتیک‌تری نسبت به مثلاً  هر روز دیگری از زندگی مشترکتان خلق می‌کنید.

در اینجا، ورود به یک بار، وسوسه‌شده، چیزی در خطر است: چه اتفاقی می‌افتد اگر شما رابطه برقرار کنید؟ اگر این کار را نکنید؟ تضاد درونی شما، انگیزه‌ی شما – همه عناصر طرح – از این صحنه آشکار می‌شوند.

ساختار پیرنگ

هر داستانی باید ساختار خاص خود را پیدا کند، اسکلتی که رویدادها به دور آن شکل می‌گیرند. بهترین راه برای سازماندهی این داستان چیست؟ از نظر زمانی؟ یا شاید از وسط شروع می‌کنید، سپس از فلاش بک برای رنگ آمیزی گذشته استفاده کنید قبل از حرکت به جلو، متعاقبا بین گذشته و حال جابجا می‌شوید. یا می‌توانید در زمان حال شروع کنید و پایان دهید، قاب‌بندی داستان، مانند قفسه‌های کتاب، با مشاهدات فردی که اکنون هستید. سپس، بخش عمده خاطرات، فصول میانی- در مورد رویداد اصلی که می‌خواهید به تصویر بکشید – در فلش بک نوشته می شود. ساختار «چون ترور را به یاد دارم، پدر، تو را به‌یاد می‌آورم»، را اینگونه ساختاربندی کردم، که در مطب درمانگرم شروع می‌شود، در زمان حال. سپس کتاب طوری نوشته می‌شود که انگار دارم داستان گذشته‌ام، دوران کودکی‌ام را برای او تعریف می‌کنم. در واقع، بیشتر کتاب یک فلش بک است، قبل از اینکه به سکانس زمان حال برگردم، در دفتر کارش، در پایان.

از سوی دیگر، کتاب خاطرات من «مریض عشق، سفر یک زن در مقابله با اعتیاد جنسی»، از ساختار زمانی استفاده می‌کنم که روز قبل از ورودم به مرکز توانبخشی آغاز می‌شود. هر فصل یک روز از بیست و هشت روز اقامت من در توانبخشی را نشان می‌دهد که روزی که من آنجا را ترک می‌کنم، پایان می‌یابد. با این حال، در برخی از این فصل‌ها، فلاش بک‌هایی وجود دارد، زندگی خارج از کنترل من را قبل از شروع درمان به تصویر می‌کشد، زمانی که یک معتاد جنسی بودم.

چرا درست زمانی که وارد مرکز توانبخشی می‌شوم، شروع می‌کنم؟ چون خاطرات بر بهبودی از اعتیاد جنسی تمرکز دارد. در صورتی که از سوی دیگر، اگر تاکید روی «چگونه سال‌ها به عنوان یک معتاد به سکس عمل کردم» باشد، شاید باید خاطرات را  از زمانی که در کالج بودم، مثلاً زمانی که اولین رابطه‌ام را با یک مرد متاهل که هم‌سن پدرم بود، آغاز کنم. به عبارت دیگر، موضوع به تعیین ساختار، نحوه سازماندهی مواد کمک می‌کند.

گزینه‌های ساختاری برای خاطرات مادر ازدواج‌نکرده‌ی ما چیست؟ اگر پیرنگ، نشان‌دهنده سفر او درحالیکه برای نوزاد متولدنشده‌اش تصمیم می‌گیرد، باشد، می‌تواند زمانی شروع کند که متوجه می‌شود باردار است. چه کشمکشی را هنگام تصمیم‌گیری تحمل می‌کند؟ او ممکن است با چه عارضه‌ی بیرونی هنگام مواجهه با پدر نوزاد، با والدینش مواجه شود؟ چه درگیری داخلی او را آزار می‌دهد؟ من بچه دارم یا ندارم؟ من به نیویورک نقل مکان بکنم یا نکنم؟

یا، اگر موضوع این است که چگونه او یاد می‌گیرد که به عنوان یک مادر مجرد زندگی کند، طرح داستان می‌تواند پس از تصمیم شروع شود، مثلاً وقتی راوی برای اولین بار وارد منهتن می‌شود، در حالیکه کودک در صندلی ماشین پشت سر او قرار دارد. در این سناریو، با چه تضاد درونی و بیرونی به عنوان یک مادر مجرد در یک شهر ناآشنا مواجه می شود؟

هنگامی که دغدغه‌ی اصلی خاطرات خود را کشف کردید، تعیین اینکه طرح از کجا شروع شود و بهترین ساختار آن چگونه است، آسان‌تر خواهد بود. به‌یاد داشته باشید که شروع داستان از نقطه بالاترین تنش بسیار قویتر است،  سپس اطلاعات پس‌زمینه را ارائه دهید، پس از اینکه طرح دارای سری پراز بخار است. وقتی خواننده را با یک صحنه‌ی آغازین پویا جذب کردید، هنگامی که مخاطرات بالاست و خواننده می‌خواهد آن صفحات را ورق بزند تا بداند بعداً چه اتفاقی می‌افتد، اشکالی ندارد که نفس عمیقی بکشید، کمی به عقب برگردید و به خواننده نشان دهید (از طریق فلاش بک) که چگونه شما به عنوان راوی در ابتدا به این مقطع حساس رسیدید. همانطور که هرآنچه  زندگی درونی شما بر رویدادهای بیرونی تأثیر گذاشته را به‌هم می‌بافید و بالعکس، شما ماندگارترین و جهانی‌ترینِ پیرنگ‌ها را می‌سازید. – نه فقط آنچه بعد اتفاق می افتد، بلکه چرا.

عبور از خط پایان

حتی خاطرات ساختگی ما باید در یک مقطع زمانی مشخص به پایان برسد. در نهایت، ما باید «پایان» را تایپ کنیم. چه زمانی؟ بیایید دو گزینه‌ی متفاوت را در نظر بگیریم، از آنجایی که پایان یک خاطره تا حد زیادی به شروع آن بستگی دارد.

اول: اگر راوی تصمیم به سقط جنین داشته باشد، این خاطره، همانطور که ذکر شد، می‌تواند با انجام تست بارداری شروع شود؛ سپس، می‌تواند در حالی که او غمگین‌تر اما عاقل‌تر از کلینیک خارج می‌شود، پایان یابد. سفر، در این

مورد، می تواند نشان دهد که چگونه او از گذشته جدا می‌شود و گزینه‌هایی را انتخاب می‌کند که با مادرش متفاوت است، چراکه او گذشته را پشت سر گذاشته است.

دوم: یا شاید تصمیم بگیرد بچه‌دار شود و به نیویورک نقل مکان کند. به هر حال اگر چنین شود، خاطرات می‌تواند مثلاً پس از اولین سال در شهر به پایان برسد، بطوریکه او نشان می‌دهد که چگونه همچنان توانسته بر گذشته غلبه کند و مثل مادرش زن تلخی نشود. شاید خاطرات زمانی تمام شود در حالی که دخترش را از مهدکودک می‌گیرد و اولین چک حقوقش را در دست دارد.

پایان نه تنها به آغاز بستگی دارد، بلکه منعکس‌کننده‌ی سفری است که تصمیم به کاوش دارید. نویسنده‌ی مجرد و باردار ما، به عنوان مثال، احتمالاً ده سال دیگر یا بیشتر، خاطرات خود را ادامه نخواهد داد. هر چیزی که در نهایت برای او اتفاق می افتد محتمل نیست به طور مستقیم از این یک اتفاق جاری شود. یک قانون سرانگشتی این است که خاطرات نتیجه یا حل طبیعی فقط آن بحران کنونی باشد.

در حین نوشتن، چارچوب زمانی را به دقت در نظر بگیرید. لزومی ندارد که در پایان حتما خواننده را به لحظه حالتان بیاورید. می تواند به طرزی باریک‌بینانه یک سال (یا کمتر) از زندگی شما را پوشش دهد، یا می‌توانید یک خط طرح واضح (و موضوع) در طول سالیان متمادی را دنبال کنید.

خبر خوب این است که زندگی ما غنی و پیچیده است و برای ما مطالب کافی برای بیش از یک طرح، بیش از یک کتاب فراهم می‌کند.

تبدیل زندگی واقعی به یک اثر هنری

من تمایل دارم زندگی واقعی خود را در یک خط پیوسته ببینم. من آن را در بخش‌هایی از هم تفکیک نمی‌کنم که به موجب آن هر رویداد یک شروع، وسط و انتهایی روشن و هنرمندانه‌ی طراحی‌شده دارد. در زندگی واقعی، من معمولاً ارتباطات بین رویدادها را همانطور که اتفاق می افتند،  درک نمی‌کنم. همچنین هر روز انگیزه‌ام را برای رفتار به هر شکلی در نظر نمی‌گیرم. بلکه لحظه به لحظه سکندری می‌خورم بدون اینکه ببینم دقیقا چه چیزی یاد گرفته‌ام، چه زمانی یاد گرفتم یا به جایی که می‌روم.

آن صحنه تصادف اتومبیل را که در فصل ۱ به شما گفتم، به خاطر می‌آورید، وقتی پدر عصبانی‌ام به مادر ترسوام رانندگی یاد می‌داد؟ در زمان واقعه‌ی واقعی، تمام چیزی که من-کودک فهمیده بود، این بود که خانواده‌ی ما از یک خاکریز پایین آمدند، در حیاط جلوی یک زن فرود آمدند و اینکه به کسی صدمه جدی وارد نشده است.

تنها به عنوان یک نویسنده، سال ها بعد بود که معنی آن رویداد را فهمیدم: آن زنی که به من کمک کرد، بازوانم و پاها را لمس کرد برای تعیین اینکه آیا استخوان های من شکسته است، امن‌تر از پدرم بود. با کشف این موضوع، متوجه شدم که این یک قسمت چگونه در طرح کلی و موضوع خاطرات قرار می‌گیرد. از طریق نوشتن است که ما ارتباط ایجاد کرده و انگیزه هایمان را درک می‌کنیم. این فرایندی است که همه‌ی ما حین نوشتن خاطرات تجربه می‌کنیم: درباره خودمان بیاموزیم. هنر، برخلاف زندگی، امکان طرح واضحی را ارائه می‌دهد. آنچه در نهایت از طریق این کمان آشکار می‌شود این است که ما در پایان خاطراتمان انسان متفاوتی نسبت به ابتدای آن هستیم. – آگاه‌تر، بصیرتر، خردمندتر.

فرآیند نوشتن خود بخشی از سفر است. بینشهای شما در هنگام نوشتن چیزهایی نیستند که در زمان اتفاق حوادث می‌دانستید. این فقط از طریق نوشتن در مورد رویدادها بعد از اینکه اتفاق بیفتند، است – در حالی که خاطراتمان را خلق می‌کنیم که آنها چه معنایی دارند. همه‌ی زندگی ما پیرنگ‌هایی دارد. ما آنها را از طریق نوشتن پیدا می‌کنیم.

کشف پیرنگ، بسیار شبیه به دنبال‌کردن خرده نان‌های هانسل و گرتل در جنگل است. خرده‌ها آنجا هستند، حتی اگر بارها، در نوری کم، برای دیدن آنها تلاش کنید. فقط به جستجو ادامه دهید، بنویسید، هر بار یک خرده (یک کلمه) را دنبال کنید، حتی اگر جنگل تاریک است، مسیر گاهی گیج‌کننده. از قدم زدن در جنگل نترسید. از گم‌شدن نترسید. ضرر موقت است. شما راه خود را پیدا خواهید کرد. ناامید نشوید. به نوشتن ادامه دهید. هنگام کاوش در یک تجربه‌ی تاریک، احتمالاً آسیب‌زا در گذشته، از کمک گرفتن از بهترین دوست یا درمانگر شک نکنید – دستی گرم برای گرفتن دست شما—در حالی که به سفر خود ادامه می‌دهید، قدمی را جلوی قدم دیگر قرار دهید در مسیری که به اعماق مرکز داستان شما  منتهی می شود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):