همه جای این وبسایت را که بگردید، من از بازگویی و ثبت خاطرات و داستانهای شخصی صحبت کردهام. گویی رسالتم در زندگی متقاعد کردن آدمها برای سطحی نگذشتن از تجربیاتشان است. کوچک یا بزرگ، تلخ یا شیرین. اما فکر کردم، خب! بر فرض که راضی شدید تا این خاطرات گرانبها و تجربیات ارزشمند را دور نریزید، حالا با آنها چه کنید؟
در این مقاله که ترجمه و تالیفی از مقالات وبسایتهای Medium و Forbes است، به نکاتی برای تبدیل این خاطرات خام به قصهای جذاب شاره میکنم. میتوانید داستانهای هنرمندانهی خود را بسته به کار و حرفهای که دارید شکل دهید و در جای مناسب استفاده کنید. زیرا میدانیم که مغز انسانها به داستان خیلی بهتر از دیگر اشکال ارتباطی پاسخ میدهد. مهارت روایتگری، این روزها مهارتی کلیدی است.
کتاب خاطراتی که بدرد همه میخورد؟
کتابی هست با عنوان «پروژهی خاطره»[۱] نوشتهی خانم ماریان روچ اسمیث. خانم نویسنده در این کتاب، تجارب نویسندگیاش برای مجلهی نیویورک تایمز و اِن پی آر بعلاوه چالشهای مبارزه با بیماری آلزایمر مادرش را در قالب داستان به تصویر کشیده است.
من این کتاب را نخواندهام و ظاهرن ترجمهی فارسی هم ندارد. (شاید خودم ترجمهاش کردم.) اما آنچه دربارهی آن گفته میشود این است که برخلاف عنوان آن که خاطرهنویسی است، این کتاب به درد همهی انواع نویسندگان میخورد. چه بلاگر باشید یا نویسندهی مقالههای غیر داستانی میتوانید از تکنیکهای خاطرهنویسان برای ایجاد ارتباط عمیقتر با خوانندگانتان استفاده کنید. در ادامه با چند نمونه از این تکنیکها آشنا میشوید.
اگر یک چیز از پژوهشهایم در خاطرهنویسی یاد گرفته باشم، این است که در خاطرهنویسی با لایههای عمیقتری از وجود آشنا میشوید. مهارتی که یک تجربهی خام یا یک اتفاق به نظر کم اهمیت را شکافته و در لایههای زیرین آن به درسهای عمیقی دربارهی خود و دیگران دست پیدا میکند. (ببینید چقدر جذاب است.)
۱- هرکسی داستانی برای گفتن دارد.
شاید فکر کنید که داستانی برای گفتن ندارید. اما اشتباه نکنید. همه دارند. میتوانید یک دفترچه یادداشت برای ثبت اتفاقات روزانه همراه داشته باشید. میتوانید از آن برای یادآوری اتفاقهای گذشته هم استفاده کنید. مطمئن باشید از این طریق، هرگز ایده برای نوشتن کم نمیآورید.
۲- بر گفتن حقیقت تاکید کنید.
شاید یکی از سختیهای نوشتن خاطرات این است که تنها میتوانید به حافظهی خود رجوع کنید. اما توجه کنید که آنچه مینویسید، از منظر شماست. آنچه «شما» تجربه کردهاید. چیزی که برای «شما» اتفاق افتاد. ادعا نکنید که تنها نسخهی موجود از رویداد مال شماست. اما داستان شما آن چیزی است که بر «شما» واقع شده است.
بعلاوه در خاطره، ما علاقمند یه شنیدن صدای «شما» هستیم. جهانبینی شما. وقتی کتابتان را میخریم یا مقالهتان را میخوانیم، میخواهیم دربارهی شما بدانیم.
۳- داستانتان دربارهی چیست.
وقتی داستانی انتخاب میکنید و میخواهید حقایق بهیادآورده را بنویسید، مهم است که مکث کنید و به این سؤال فکر کنید: داستان شما درباره چیست؟ پاسخ به این سوال به شما کمک می کند تا تمرکز قصهتان را مشخص کنید. موضوع میتواند در یک کلمه مثل «انتقام» خلاصه شود. وقتی خواننده داستان را میخواند، تا حدود پاراگراف چهارم بهتر است متوجه منظور شما گردد.
۴- موضوعتان را جهانی کنید.
وقتی موضوعتان مشخص شد، حالا میتوانید به سمتی بروید که این داستان تنها دربارهی شما نیست، بلکه مسالهای بزرگتر را دربرمیگیرد. به این وسیله بهتر میتوانید با خوانندگانتان ارتباط برقرار کنید.
مثلن دقیقن راجع به اینکه میخواهید از شخص خاصی انتقام بگیرید، ننویسید. درعوض، کنار جنبههای منفی رویدادها دربارهی رفتارهای آدمهای درگیر، رفتار خودتان و در کل رفتار انسان بنویسید.
۵- خواننده را راهنمایی کنید.
بهتر است از داستانتان فاصله بگیرید و آن را از جایگاه خواننده ببینید. آن را ارزیابی کنید که آیا از یکپارچگی و سیر منطقی و زمانی درست برخوردار است؟ آیا لازم است چیزی را عمیقتر تشریح کنید؟
توجه کنید که کل داستان و ریزهکاریهایش را شما میدانید و خواننده تنها توسط شما میتواند به آنچه روی داده و میخواهید بگویید پی ببرد. بنابراین اگر در ارائهی صحیح مطالب دقت نکنید، خواننده نوشتهی شما را درک نخواهد کرد. حالا هرچه قدر هم برای خودتان جذاب باشد.
۶- از صفحات برای جلوبردن یک داستان استفاده کنید.
ما در یک روز ۱۴۴۰ دقیقه زندگی میکنیم و زندگی ما میتواند در یک لحظه به طرز چشمگیری تغییر کند. هنگامی که داستانهای شخصی خود را مینویسیم، باید مطمئن شویم که فقط مهمترین لحظات را در نظر میگیریم: آنهایی که داستان ما را به جلو میبرند.
بله، ممکن است داستانهای جالب زیادی برای گفتن داشته باشید، اما مطمئن شوید که هر بار فقط یکی را بگویید.
البته اگر هنگام بازنویسی، پاراگرافهایی را حذف کردید، آنها را دور نریزید. میتوانید برای داستانهای دیگری از آنها استفاده کنید.
فراموش نکنید که از موضوع خارج نشوید. موضوع چیزی است که به متن شما جهت و سبب ارتباط بهتر با خوانندگانتان میشود.
۷- چگونه داستان را جذاب و تاثیرگذار کنید.
بعد از اینکه داستانتان را با نکات گفته شده نوشتید، میتوانید با سه کار دیگر آن را جذاب و تاثیرگذار کنید.
– اتفاق محرک
اگر داستانهای شخصی با کاتالیزوری همراه باشند، احتمالاً تأثیری دگرگونکننده بر مخاطب خواهند داشت. برای مثال، وقتی اپرا وینفری داستان زندگی خود را در مدرسه بازرگانی استنفورد به اشتراک گذاشت، کاتالیزور آنجا بود که به عنوان مجری تلویزیون اخراج شد. صحنه برای او آماده شد، جایی که اپرا، اشتیاق و هدف خود را کشف کرد.
برای هوارد شولتز، بنیانگذار استارباکس، این حادثهی تحریککننده در داستان شخصی او زمانی رخ میدهد که پدرش در حین کار صدمه میببیند. خانواده در آن زمان در خانههای سازمانی بروکلین زندگی میکردند. بدون بیمه، بدون حقوق و هیچ راهی برای پرداخت صورتحسابها برای گذران زندگی نداشتند.
داستان بدون مبارزه در نهایت رضایتبخش نیست و در نتیجه کمتر به تغییر منجر میشود.
– تحول شخصی
فیلمنامهنویسان – که اغلب داستان نویسان شگفت انگیزی هستند – گویند که این اتفاق نیست که یک داستان را عالی میکند. نکته اینجاست که چگونه حادثه، زندگی قهرمان را متحول میکند و داستانها را تحت تأثیر قرار میدهد. قهرمان از نظر جسمی یا ذهنی ضربه میخورد، اما تجربه، او را متحول میکند.
شریل سندبرگ از مدیران فیسبوک در سخنرانیاش در دانشگاه برکلی از داستان شخصیاش درمورد عشق، ازدستدادن و تحول میگوید. « مرگ همسرم، مرا به شیوههای بسیار عمیقی تغییر داد. با عمق غم و بی رحمی از دست دادن آشنا شدم. اما من همچنین یاد گرفتم که وقتی زندگی، شما را به زیر میکشد، میتوانید به پایین لگد بزنید، سطح را بشکنید و دوباره نفس بکشید. آموختم که در مواجهه با خلأ – یا در مواجهه با هر چالشی– میتوان شادی و معنا را انتخاب کرد.»
– درس زندگی
همانطور که قبلن هم گفته شد، داستاننویس باید مبارزه، شکست یا سختیهای خود را به بافت وسیعتر دنیای مخاطب متصل کند.
شریل سندبرگ به زیبایی، فارغ التحصیلان برکلی را با یک درس زندگی ترک کرد، زمانی که نتیجه گرفت: «این تجربه را با شما به اشتراک میگذارم، به این امید که امروز در حالی که قدم بعدی زندگی خود را برمیدارید، بتوانید درسهایی را بیاموزید که من فقط در مرگ آموختم… درسهایی دربارهی امید، قدرت و نور درون ما که خاموش نمیشود.»
یک مثال عالی از داستانی که سه کار ا به خوبی انجام میدهد، سخنرانی مشهور استیو جابز در دانشگاه استنفورد است که خودش آن را نوشت.
اتفاق محرک: ما بهترین ساختهی خود – مکینتاش – را یک سال قبل منتشر کرده بودیم و من تازه ۳۰ ساله شده بودم. سپس اخراج شدم…
تحول شخصی: آن موقع آن را ندیدم، اما معلوم شد که اخراج شدن از اپل بهترین اتفاقی بود که میتوانست برایم بیفتد… این باعث شد وارد یکی از خلاقترین دورههای زندگیام شوم.
درس زندگی: زمان شما محدود است… شهامت پیروی از قلب و شهود خود را داشته باشید. آنها قبل از شما میدانند که واقعاً میخواهید به چه کسی تبدیل شوید.
انسانها، گویی برای به اشتراک گذاشتن داستانهای شخصی و لذت بردن از گوش دادن به آنها، طراحی شدهاند. ما به آن نیاز داریم. داستان ها تخیل ما را شعله ور میکنند و به ما کمک میکنند تا چالشهایی را که همه با آن روبرو هستیم درک کنیم. داستان های شخصی این قدرت را دارند که زندگی ما و مخاطبانمان را شکل دهند.
پس بیشتر از آنها بگویید.
[۱] The Memoir Project
2 پاسخ
that was very interesting Mrs. fasihi
I don’t like my memories spatially some of them
they are not sadness but I think maybe it doesn’t useful for everyone
I can understand. hope I can encourage you to write for yourself to get their lessons if not for others.
thanks for sharing your opinion.