صحنهای که در مموآر ۱۰۰ کلمهای زیر میخوانید، خاطرهای است از تابستان ۱۳۸۱٫ مموآرنویسی باعث شد تا دلایل بسیاری از اتفاقات ناخوشایند گذشته را دریابم و در انتخابهایم تجدیدنظر کنم. دست از خودسرزنشی بردارم. با آگاهی و شفافیت قدم بردارم.
« لای در را که باز کردم، در کادر باریک مستطیل شکل، دیدمش. پوستی سبزه، سری کم مو و ریشی کامل. دود از سیگار لای انگشتان دست چپش که به میز تکیه داشت، بالا میرفت. نگاه خشن و سردش از پشت عینک پرسید، چه کار دارم. برای نمرهام رفته بودم. آخرین تابستان دورهی لیسانس بود. بار سوم. باید پاس میشدم. باز نمره نیاورده بودم. اشک در چشمانم جمع شد. پرسید، چرا؟ نمیدانستم. سالها بعد فهمیدم، ازش میترسیدم. ترس نمیگذاشت درسش را یاد بگیرم و نمره بیاورم.»
فکر میکردم بیاستعدادم. هوش من برای این درسها کافی نیست. از دوستانم عقب ماندهام و دهها حس ناخوشانید که آن زمان تجربه کردم. بعد از ۲۰ سال فهمیدم که دلیل افتادنهای مکرر، نمره نیاوردن و بغض جلوی استادم، ترس است نه چیز دیگر. ترس از معلم مانع یادگیریام بود نه ضعفهای دیگر. بیشتر که بررسی کردم، دیدم در دبیرستان هم چنین تجربهای داشتم اما متوجه آن نبودم. بنابراین اتفاقها تکرار شدند.
مموآرنویسی با یادداشتبرداری روزانه متفاوت است. شاید بتوان آن را نوعی نوشتاردرمانی در نظر گرفت اما صرفن نوشتن از احساسات و تخلیه ذهنی نیست. مموآرنویسی در هر نوع و اندازهای، یک سفر اکتشافی است. فرایندی که رویدادهای گذشته بازیابی شده و با نگاه امروز تفسیر میشوند.
نوشتن از تجربهی شخصی و خاطره شامل دستوپنجه نرم کردن با پرسشهای مربوط به حقیقت، صحت و انصاف است که واقعن سخت است. شاید برای هرکسی نباشد.
بنابراین نوشتن مموآر، شجاعت میخواهد. شجاعت در آوردن رازها روی کاغذ. اسرار گذشته که سالها پنهان ماندهاند و جسارت تجربهی دوبارهی دردهایی که مدتها از آنها فرار کردهایم. قدرت میخواهد. قدرت مواجهه با ناشناختهها. قدرت تحمل رنج آگاهی نسبت به آنچه که تصور میکردیم، میدانیم و پشت سر گذاشتهایم. غافل از اینکه آنها بارها و بارها در زندگیمان تکرار شدهاند.
خیلیها در زندگی شفا را تجربه نمیکنند. چرا که از روبرو شدن با خود واهمه دارند. عمدهی مردم صرفن در گذرند. خیلیها فکر میکنند دردکشیدن و رنجیده بودن، خاصیت زندگی است اما نمیدانند که شفا یافتن از رنجهای روزگار چه سعادتی است. و شفا اتفاق نمیافتد مگر مواجهه با خود عریان در خلوتی امن. با برگشت به گذشته و آزمودن آن.
با نوشتن خلاقانهی آنچه به یاد میآوریم، حقایق مربوط به گذشته را تفسیر میکنیم تا معنای آنها را بفهمیم.
ما مموآر مینویسیم تا خود را بهتر بشناسیم و درک کنیم.
خاطرهنویسی روزنامهنگاری نیست. تفسیر ما از رویدادها، واقعیتی را شکل میدهد که منحصرن از آن ماست.
ما در پایان خاطراتمان انسان متفاوتی نسبت به ابتدای آن هستیم. آگاهتر، بصیرتر، خردمندتر.
آخرین دیدگاهها