با معرفی و مرور کتاب «رضا قاسمی، در گفتوگویی بلند با محمد عبدی» نشر بیدگل
یکی از لذتهای نویسندگی حرفهای، آشنایی با نویسندگان متنوع و مختلف حرفهای بخصوص هموطن است. جالبتر از آن این است که از داستان و رمان با آنها آشنا میشوی و بعد میبینی چه گریزهایی به واقعیت و خاطره زدهاند. از «روزها در راه» مسکوب بگیر تا نامههای عاشقانه ساعدی. «منات به دنبال» فرسی و کارهای پژوهشی احمد اخوت در ادبیات خاطرهنویسی.
این کتاب هم برایم مانند «عیش مدام» ماریو بارگاس یوسا است که آفرینش «مادام بوواری» گوستاو فلوبر را نقل کرده است. در این کتاب که گفتوگویی در مدت طولانی با محمد عبدی است، علاوه بر داستانهایی از زندگی شخصی رضا قاسمی، نکات بسیار جالبی درمورد سبک کارش و آفرینش آثارش وجود دارد.
آنچه در ادامه میآید، نکات مورد توجه من با تمرکز بر نقش واقعیت و تجربههای شخصی در خلق داستانهای رضا قاسمی است.
رضا قاسمی متولد ۱۳۲۸، نویسنده، آهنگساز و کارگردان تاتر ایرانی است که در پاریس زندگی میکند.
محمد عبدی:
قاسمی بیش از هر نویسنده تثبیتشده ایرانی دیگری از زندگی خودش مایه میگیرد و به شرح وضعیت و افکار خودش میپردازد. در این راه اما بههیچوجه به خاطرهنویسی پهلو نمیزند، بلکه روایت او-مثلاً از یک خاطره کودکی-آنقدر با افسون داستان و رویا میآمیزد که بههیچوجه به ادبیات خاطرهنویسی مرتبط نمیشود و بیشتر و بیشتر مجال دادن به ذهنی است پیچیده که بتواند آشکارا و بیپروا-و بدون سانسور- عمیقترین تفکرات و احساسات نویسنده را در قالب داستانی پیچیده با نثری جذاب و روان با مخاطبش قسمت کند.
از این رو باآنکه به نظر میرسد هر سه اثر اعترافی هستند، پرسش درباره تعلق این اتفاقات و شخصیتها به واقعیت، پرسشی است از اساس بیهوده. هرچند بعضی از شخصیتها قطعاً واقعی هستند، اما این نوع نگاه و روایت نویسنده است که با الصاق این شخصیت به یک داستان چندوجهی اسطورهای، واقعی بودن یا نبودن این شخصیت را به بیارزشترین وجه آن بدل میکند.
پدر رضا قاسمی، آدمی عرقخور و عیاش و حتی در نوجوانی تودهای بوده، اما یکباره مذهبی شده است. یک شب تا صبح گریه میکرد و توبه میکرد. قاسمی این صحنه را کاملاً به خاطر دارد، در «وردی که برهها میخوانند» توصیف کرده است.
رضا قاسمی درباره نوشتاردرمانی:
حاصل این کار اصلاً ادبیات نیست. به ادبیات که میرسد، اگر آدم بخواهد مصائبی را که به او رسیده بگوید تاخودش را درمان کرده باشد و خودش را راحت کرده باشد، خب این خیلی نمیتواند برای همه جالب باشد. ولی در ادبیات وقتی شروع میکنم به نوشتن، قطعاً یک رشته از چیزهایی که میگویم مصائبی است که به سر خودم آمده، بلایی است که سر خودم آمده، ولی موقع نوشتن باید برگردم به همان حرفم درباره توپها: بازیاش برایم مهم است. گاهی وقتها یک چیزهایی مینویسم که اصلاً واقعیت ندارد، در آن لحظه دچار شعف میشوم. قضیهای را طور دیگری تعریف میکنم که دریچه جهان دیگری را به روی من باز میکند. خیلی چیزها که آنجا هست، عناصر واقعی زندگی من است. ولی در ترتیب و توالی و نوع بیان آنها دستکاریهایی شده که اصلاً واقعیت نیست… . این است که نوشتن برای خوددرمانی را اصلاً قبول ندارم. به هرحال قطعاً نمیتواند به عنوان ادبیات چیز ماندگاری بشود.
رضا قاسمی درباره واقعیت و خیال:
اصلاً امکان ندارد که چیزی از هیچ به وجود بیاید. اگر چیزی را هم از هیچ بنویسی، کسی را جلب نمیکند.یعنی کسی نمیتواند با آن همذاتپنداری بکند. باید همه حس کنند که واقعی است. به آن تجربه زیسته میگویند؛ باید این تجربه زیسته را داشته باشی تا بتوانی به عمق یک چیزی برسی و اگرنداشته باشی، بلایی سرت میآید که سر نمایشنامه اتاق تمشیت سر من آمد. برای هرکاری لازم است که عناصر اولیهای از تجربه دست اول آدم در کارش باشد. یعد مهم این است که نویسنده چه چیزی پیدا میکند بین این عناصر.
در این کتاب بهعلاوه درباره موسیقی و تأتر هم میخوانید. تجربههای شخصیای که با جزئیات تاثیرشان را بر کارهایش تعریف میکند. حسوحالی که در آفرینش آثارش بخصوص اجرای نمایشنامهها داشته است و البته افراد جالبی که با آنها کار کرده و آشناست. مانند سوسن تسلیمی و شهرام ناظری.
اگر به نویسندگی و نویسندگان علاقه دارید. اگر دوست دارید بدانید که نویسندهای چون قاسمی چگونه کار کرده و نوشته، این کتاب، منبع خوبی است، بخصوص اگر بخواهید رمانهایش را بخوانید.
همنوایی شبانه ارکستر چوبها (۱۳۷۵)
چاه بابل (۱۳۷۸)
وردی که برهها میخوانند (۱۳۸۶-۱۳۸۱)
آخرین دیدگاهها