چهارشنبه هفته گذشته، ۱۷ مرداد، روز خبرنگار بود. گونهای خاص که در دهه ۷۰ با فضای باز سیاسی بسیار رونق داشت و سالهای شکوفایی مطبوعات بود. اما حالا منقرض شده و جز اسمی ازش باقی نمانده است. به همین مناسبت در کافه مانا (خانه موزه خیمهشببازی) برنامهای برگزار شد با عنوان «آفریدههای غذایی روزنامهنگاران سپیدار». تعدادی از همان خبرنگاران خاص اما جوان که دست روزگار، قلم از دستشان گرفت و ابزارهای هنرآفرین دیگری به دستشان داد.
اما برای من دیدن این جمع بسیار غمانگیز بود. بهتر است بگویم حسهای چندگانهای داشتم. غم از اینکه چرا استعدادهای جوان و باتجربه که میتواند برای پرورش فرهنگ و سواد قلم بزند، مجبور شده مسیرش را عوض کند وارد حیطه سخت و طاقتفرسای کارآفرینی و مشاغل خانگی شود. خشم برای آنانی که باعث و بانی این وضعیت بودهاند. شادی همزمان برایشان که مقاومند و با خلاقیت راه تازهای برای آفرینش پیدا کردهاند. همدلی چون تجربه مشترک داشتم و درکشان میکردم. اما ای کاش دست روزگار نوازشمان کند به جای سیلی.
البته این عزیزان قد میکشند و میبالند. برایشان آرزوی موفقیت میکنم و میدانم همانطور که خود گفتهاند:
«سپیدارهای مانا، مسیر خورشید را به درستی یافتهاند و تیرگی هیچ ابری نمیتواند روزنههای نور را بر آنها ببندد.» مانانامه، شماره ۱، مرداد ۱۴۰۳
آخرین دیدگاهها