یک حالگیری برایم پیش آمد که با خودم عهد کردم دیگر مقابل دیگران وا ندهم. باب میل هیچکس کاری نکنم مگر اول صلاح و خواسته خودم را دیده باشم. با خودم نشستم و فکر کردم که دیگر از من گذشته که بخواهم برای رسیدن به چیزی، فرمایشهای دیگران را اجرا کنم.
دو مورد برایم پیش آمد که به طرزی کاملن غیرحرفهای طرفین برخورد کردند و فرصتهایی را از دست دادم. بعد که فکر کردم دیدم که آنها دقیقن و صرفن براساس منافع خودشان عمل کردند و ذرهی به سهم من در قضیه توجه نکردند. بنابراین چرا باید به جایی قدم بگذارم که فلسفه برد-برد معنی ندارد یا مسیری را ادامه بدهم که کارهای پیشین مرا نادیده میگیرد.
برای اولین بار، با اینکه کارها برایم بسیار ارزشمند بودند، گذشتم. احساسم را دیدم، فکر کردم و تصمیم گرفتم. تئوری آنها این است که آدمها در این روزگار جایگزینپذیرند. این نشد، یکی دیگر. فقط کسانی را انتخاب میکنیم که طبق خواستههای ما عمل کنند، اگر کمی چالشبرانگیز باشند، سریع جایگزینش میکنیم. حالا میخواهد کارفرما باشد یا کارمند.
به نظر من کسی میتواند چنین سبکی داشته باشد و انتخابگر باشد که خودش حرفی برای گفتن داشته باشد. به قولی به درجهای از عرفان رسیده باشد، چیزی برای ارائه داشته باشد. نه کسی که در ابتداییترین مسائل لنگ میزند.
چند روزی است که به شدت احساس سبکی و شادی میکنم. اینکه دیگر منتظر کسی نیستم تا چیزی را تایید کند. منتظر کسی نیستم که کاری را که بر عهده گرفته، انجام دهد. حتا در حد جواب دادن پیام. اگر هم کاری در تعهد من بوده، انجام میدهم، میفرستم و تمام. دیگر اهمیتی ندارد که چه میشود. دیگر سراغ هیچ احدی نمیروم. با وجود این همه امکانات، تنوع و خلاقیت باید زودتر از اینها اعلام استقلال میکردم.
شاید این موضوع را ناشی از غرور تصور کنید. این غرور نیست. نتیجه یک مدت کارکردن با جماعتی کند، بیملاحظه و خودبین است که کوچکترین اهمیتی برای شما قائل نیستند و فقط منافع خود را میبینند.
بنابراین امروز ترجیحم این است که کار باب میلم را انجام دهم. اگر توانایی انجامش را به تنهایی ندارم، اصلن انجامش نمیدهم یاراه دیگری پیدا میکنم. حداقل الان اگر اتفاق بیفتد، آنطور است که دلم میخواهد. اگر هم نشود، رضایت قلبی دارم که پای خواستهام ایستادم.
دنیا اتفاقن مال کسانی است که روی خواستههایشان ایستادگی کردهاند. وادهندگان نه تنها به خواستههایشان نمیرسند بلکه همیشه بدهکارند، بااینکه آنطور که دیگری خواسته عمل کردهاند.
تلاشم این است به جایی برسم که جایگزینناپذیر و انتخابکننده باشم. هیچ چیز بدتر از وابستگی به آدم جماعت نیست. برای هر چیز. کار، مال، عشق و . . .
آخرین دیدگاهها