به وب سایت یک نویسنده‌مهندس خوش آمدید

با کمک من، نام‌تان بیش از جان‌تان زنده خواهدماند.

هفته ۳۸ سال ۱۴۰۳: رغبت نمی‌کنم

بعد از چند ماه، به چندتا سایت قدیمی سر زدم. قبلن شاید هفته‌ای ۳ یا ۴ بار نگاهشان می‌کردم. به خاطر مطالب خوب تخصصی و روزنوشت‌های یک دوست. دیدم این دوست خیلی متعهدانه هر روز روزنگارش را منتشر می‌کند. با خود گفتم خوب من هم هرروز برایش کامنت می‌گذارم و این‌گونه هم او را بابت این تعهد تشویق می‌‌کنم و هم قلم خودم محکی می‌خورد. در هر مطلب، چیزی در من برانگیخته می‌شد و گاهی خودم از آنچه نوشته بودم، لذت می‌بردم. یک بار هم فکر کردم کاش آنها را جایی ذخیره می‌کردم، چون گاهی ایده‌ای خلاقانه در خود داشتند.

مشعوف از این کار خلاق روزانه، یک روز دیدم آن دوست قسمت کامنت‌هایش را بسته است. چنانی تو ذوقم خورد که گویی تیری به قلبم نشسته که آن انرژی خلاق را پمپ می‌کرد. البته آن بنده خدا به طور اختصاصی توضیح داد که دلیل این حرکت ناگهانی چه بوده است. اما مثل این می‌ماند که محکم به دیواری خورده باشی که یکهو جلویت سبز شده. بعد بگویند که چرا آن دیوار را یکهو آنجا گذاشته‌اند. درد و کبودی مرا چاره نمی‌کرد. خلاصه پذیرفتم و گذشتم.

بعد از آن هم مطالب سایتش رفت به سمت نوعی برون‌ریزی نامفهوم و جریان سیال ذهن نویسنده و خلاصه دیگر جذابیتی برایم نداشت. آن دیگر سایت‌ها هم اینقدر دیر به روز می‌شد و مطالبش دیگر کوتاه و غیرتخصصی شده بود که فایده‌ای به حالم نداشت.

بعد از چندین ماه که دوباره سر زدم، دیدم مثل ینکه مدتی است به همان سبک و سیاق سابق بازگشته و قسمت دیدگاه هم باز است. اما دیگر هرکار کردم رغبت نکردم مثل گذشته انرژی را به حرکت دربیاورم و حتا شده برای تقویت کلام خودم نظری بدهم. فکر کردم دیگر دوست ندارم جایی سر بزنم که ممکن است یک روز دوباره درش بسته شود. من جایی را دوست دارم که درش باز است. پذیراست. اگر هم امکان پذیرایی ندارد، حداقل از قبلش هشدار می‌دهد.

البته چهاردیواری، اختیاری. من نمی‌توانم برای دیگری تعیین تکلیف کنم. اما خوب می‌توانم تجربه ناخوشایندم را ابراز کنم و زین‌پس احتیاط کنم.

این در مورد آدم‌ها هم همین است. رفتارهای غیرمنتظره، هیجانی و تکانشی میل و رغبت را از بین می‌برد. پیش‌بینی‌ناپذیر بودن خوب نیست. حس امنیت را از آدم می‌گیرد. کسی که همیشه محترم بوده، یک دفعه کلماتی از دهانش درمی‌آید که آدم می‌ماند. کسی که همیشه مهربان بوده، یک دفعه بی‌رحم می‌شود. می‌دانم که پشت هر حرکت ناگهانی‌ای می‌تواند هزارویک دلیل باشد که مای مخاطب ندیده‌ایم یا نفهمیده‌ایم. اما همیشه تعادل بهتر از افراط و تفریط است. گفتگو بهتر از عمل انجام‌شده است. شاید این گونه میل و رغبت‌ها نه تنها از بین نرود، بلکه بیشتر هم بشود.

این را اول از همه به خودم می‌گویم. چون اطمینان دارم، هستند کسانی که دیگر به من و کارهایم رغبتی ندارند و من شاید با حرفی یا حرکتی آنها را از خود رانده‌ام. بااین حال که متأسف هستم از این موضوع، اما خوشحالم که فهمیدم. دیر فهمیدن بهتر از هرگز نفهمیدن است.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):