این فیلم داستان واقعی جوانی به نام دزموند داس در جنگ جهانی دوم است، که به دلیل اعتقادش، به هرگونه سلاح دست نمیزند. او اولین معترض به خدمتی[۱] است که برای اعمال شجاعانهاش مدال افتخار دریافت کرد. او جان ۷۵ نفر را به تنهایی نجات داد.
خلاصه فیلم را اینجا بشنوید.
دزموند داس، در شهری کوچک با خانواده ۴ نفره خود زندگی میکند. پدرش از سربازان جنگ جهان اول بوده و بدلیل اتفاقات آن، آسیبدیده و دائمالخمر است. اغلب با مادرش پرخاشگری میکند و اورا کتک میزند. دزموند و برادرش دعواهای پسرانه خودشان را دارند. در یکی از این دعواها، دزموند با آجر به سر برادرش میکوبد و او بیهوش میشود. او بشدت میترسد چراکه نزدیک بود باعث مرگ براردرش بشود. اینجا اولین واقعه در زندگی اوست که او را نسبت به خشونت و عواقب آن آگاه میکند.
سالها میگذرد. پدر همچنان نامتعادل و مادر صبوری میکند. تاجاییکه در یکی از دعواها دزموند بقدری خشمگین میشود که پدرش را با اسلحه تهدید میکند. او باز هم از شدن خشم خودش میترسد. او نمیخواهد که مرتکب قتل شود، چون میداند قتل بزرگترین گناه است. بنابراین قسم میخورد که هرگز اسلحه بهدست نگیرد.
دراثر تصادفی سر از بیمارستان درمیآورد. آنجا عاشق دختری پرستار میشود و همزمان علاقمند به پزشکی و نجات جان انسانها.
جنگ جهانی دوم است. علیرغم مخالفت پدرش، برای انجام وظیفه در ارتش ثبتنام میکند. در بخشی از دوره آموزشی، لازم است که طرز کار با اسلحه را یاد بگیرند، اما او دست به اسلحه نمیبرد.
برای فرماندهانش این موضوع بسیار عجیب است. چراکه او برای جنگ آمده است. حداقل برای دفاع از خود باید اسلحه بردارد. اما او قاطعانه اعلام میکند که به عنوان کادر درمانی -برای نجات جان انسانها، زمانی که همه درحال گرفتن آن هستند- وارد جنگ میشود.
او یک «معترض به خدمت» است. (مانند محمد علی کلی که در اعتراض به جنگ ویتنام به ارتش نپیوست و به همین دلیل عنوان قهرمانی جهانش را از دست داد.)
مشکلات بسیاری برایش بوجود میآید. با اینکه سرباز خوبی است اما از همرزمانش کتک میخورد. جریمه میشود، از عروسیاش بازمیماند. اما سر حرف خود میایستد. همسرش علیرغم ناراحتی همراهیاش میکند تا جاییکه زندانی میشود و در دادگاه نظامی مورد محاکمه قرار میگیرد.
پدرش وقتی استقامت او در عقیدهاش و خطر زندانی شدن بمدت طولانی را میبیند، از روابط دوران سربازیاش کمک میگیرد و دزموند موفق میشود بدون اسلحه به عنوان درمانگر وارد جبهه شود.
او در محلی به نام «ستیغ ارهای» وارد جنگ با ژاپنیها میشود. منطقهای بسیار خطرناک که منجر به تلفات بسیار برای نیروهای آنان شده است.
او بدون اسلحه و به تنهایی جان ۷۵ زخمی را نجات میدهد و آنها را از ستیغ به پایین میفرستد. او چنان ایمانی به قدرت خدا و حفظ جان انسانها دارد که به معنی کلمه مجهز به سلاح ایمان میشود.
او هربار که یک نفر را به محل امن میرساند، به خدا میگوید: « فقط یکی دیگه، کمکم کن فقط یکی دیگه را نجات بدهم.»
این حرکت او الهامبخش همرزمانش میشود و آنها برای جلوگیری از آسییب بیشتر دوباره حمله کرده و منطقه را اشغال میکنند. دزموند نیز زخمی میشود اما اینبار همرزمانش اورا نجات میدهند.
او مدال افتخار میگیرد و سالها در کنار عشقش و همسرش زندگی میکند.
این فیلم به کارگردانی مل گیبسون و بازی درخشان اندرو گارفیلد نمایش ایمان و باوری خدشهناپذیر است. تواناییای که این اعتماد به قدرت الهی به یک انسان میدهد.
دزموند داس
[۱] Conscientious objector
یک پاسخ
I was excited to uncover this page. I wanted to thank you for your time for this particularly fantastic read!! I definitely loved every little bit of it and I have you saved as a favorite to look at new stuff on your blog.} {visit the following web site|visit the following site|visit the following web site|Visit Homepage|visit the following web site|visit my webpage|visit the following internet site|visit the following webpage|visit the following site|visit the following internet site