پدربزرگم قاضی بود. ۵۲ سال کار کرد. سال ۷۹ که درگذشت، همچنان کارمند دادگستری بود. یکی از عادتهایش خواندن صفحه ترحیم روزنامهها بود. شاید خبر فوت همکاری، همسایهای، آشنایی به چشمش میخورد. بسیار هم به مجلس ختم مقید بود.
آن زمام روزنامهها و روزنامهخوانها بیشتر بودند. دادن آگهی ترحیم یا تسلیت به کیهان، اطلاعات و بعدن همشهری بسیار معمول بود. اما اغلب این آگهیها صرفن اطلاعرسانی فوت عزیزی بود و یا تسلیت به بازماندگان. تعدادی متن از پیش آماده شده که شاید تنها جای اسم طرف را تغییر میدادند.
نمیدانم آیا چنین صفحهای هنوز وجود دارد یا نه؟ اما آمدن پیامرسانها و شبکههای اجتماعی، اطلاعرسانیها و تسلیتگوییها را بسیار ساده کرده است. همچنان متنهای آماده و فورواردی وجود دارد. انواع و اقسام استیکرها هم چه بسا این کار غمانگیز را راحت و شاید زیبنده کرده است. اما در اندک جایی دیدم که به زندگی و اثر آن عزیز از دست رفته پرداخته شود.
قبل از کرونا، مراسم تشیع بود و بعد برای مراسم سوم، مجلس ختمی در مسجد. مراسم هفتم، چهلم و سالگردها هم به سلیقه خانواده متوفی برگزار میشد یا نمیشد. بعد چند سال هم، همه چیز ختم میشود به گاهی سرمزار رفتن.
در مسجد، سخنران و سخنرانی اغلب تکراری است. بخشی شاید اندکی شخصی. ذکر اسامی بازماندگان و برخی عبارتهای تکراری مادری دلسوز، همسری فداکار، مدیری زحمتکش و غیره. بخشی هم که مذهبی و موضوعش بسته به ایام فوت است. (ماه رمضان، محرم، اعیاد مذهبی)
شاید در مراسمهای شخصی در خانه یا رستوران، کلیپی از عکسهای متوفا پخش شود یا یکی دو نفری راجع به آن مرحوم یا مرحومه سخنی بگویند. اما ندیدهام آنطور که شایسته شخص است از ویژگیها، خاطرات و اثر او در زندگی سخنی گفته شود.
اما در فرهنگهای دیگر جور دیگری دیدهام. معمولن در کلیسا، شخصی از نزدیکان عزیز ازدسترفته راجع به او چند دقیقهای صحبت میکند. به عبارتی با داستانی شخصی و از زبان خود، یاد آن مرحوم/مرحومه را گرامی میدارد. البته لازمه آن هم شناخت نسبتن خوبی از فرد متوفاست. درواقع طی چند دقیقه، زندگی زیسته آن فرد و اثراتی که برجا گذاشته، مرور شده و به آن ادای احترام میشود. به این سخنرانی که توسط شخصی ایراد میشود یا در روزنامه چاپ میگردد، Obituary گفته میشود. همان آگهی ترحیم که البته با آنچه ما میشناسیم، متفاوت است.
نمیگویم این بد است و آن خوب. ولی صحبت درباره عزیز درگذشته با شناخت و احترام، بسیار مهربانانهتر و بیادماندنیتر از یکسری عبارتهای تکراری است.
اگر دوست دارید که بیشتر دراین باره بدانید، میتوانید قسمت دوم پادکست Project O را گوش کنید که درآن فیلم «کلام آخر» را در همین رابطه معرفی کردهام.
شاید بتوان گفت در این دنیا فقط مرگ جبر مطلق است. اجتنابناپذیر و غیرقابلپیشبینی. مرگ است که به زندگی رنگ و بویی دیگر میدهد. مرگ است که به زندگی هر کس معنای خاص خودش را میدهد. مرگ است که خیلی وقتها، بر انتخابهای ما اثر میگذارد. نبودنمان است که به زمان بودنمان رنگی دیگر میزند.
بنابراین چه بهتر که در این زمان ارزشمند حیات، هنگام بودنمان، اثرگذار و ارزشآفرین باشیم. البته مورد داشتیم که در وقت سختی، گاهی از زندگی خسته میشویم و بعضی اوقات حتا آرزوی مرگ میکنیم. اما همه شیرینیها و تلخیهای زندگی و تجربهای که داریم، اثری است که از خود، بر زندگی و دیگران خواهیم گذاشت.
چه بهتر که میراثمان را آگاهانه شکل بدهیم. بدانیم که وقتی زمان رفتن رسید، میخواهیم چه از خود بجا بگذاریم. آن را مانند مجسمهای زیبا به دست خود، هنرمندانه شکل دهیم و برای آیندگان باقی بگذاریم.
من در پژوهشی که انجام میدهم و محتوایی که تولید میکنم، به این مهم میپردازم. اینکه یاد بگیریم در عین لذت از لحظات زندگی، این تجربیات ناب را به اشکال مختلف حفظ کرده و اثری خلاقانه خلق کنیم.
پینوشت: من به شخصه میخواهم در خواب بمیرم. بعد هم دوست ندارم که دفن شوم. دلم میخواهد که جسمم سوزانده شود و خاکسترم در آب روان ریخته شود. (شاید چون سیزدهبدر بدنیا آمدم، دوست دارم مثل سبزه به آب روان سپرده شوم.) یک مراسم هم بیشتر نمیخواهم و دوست دارم که از میراثی که بجا گذاشتهام، یاد شود.
آن هم فعلن در حال شکلدهیاش هستم.
آخرین دیدگاهها