مرگ، پایان نیست؛ آغاز نگاهی دوباره به زندگیست. آنچه از ما پس از رفتن میماند، نه نام است و نه دارایی، بلکه اثریست که در دل آدمها و لحظهها کاشتهایم. این نوشته دعوتیست برای تأمل درباره اینکه چگونه میتوانیم میراثی آگاهانه و انسانی بسازیم — چیزی فراتر از آگهیهای ترحیم تکراری، چیزی که داستان زندگیمان را به یادگار بگذارد.
پدربزرگم یک قاضی پرتجربه بود که بیش از ۵۲ سال در دستگاه قضایی کشور فعالیت کرد. در سال ۷۹، زمانی که درگذشت، هنوز کارمند رسمی دادگستری بود. یکی از عادتهایش خواندن صفحهی ترحیم روزنامهها بود؛ شاید باخبر شدن از فوت همکاری قدیمی، همسایهای یا آشنایی دور. حضور در مجلس ختم را نیز همواره با تعهد و احترام انجام میداد.
در آن زمان، اطلاعرسانی خبر درگذشت بیشتر از طریق روزنامهها انجام میشد. انتشار آگهی ترحیم یا تسلیت در کیهان، اطلاعات یا بعدها همشهری بسیار رایج بود. اما بیشتر این آگهیها صرفاً شامل متنهایی از پیش آماده بودند با تغییر نام فرد درگذشته؛ نه بیشتر.
امروز، با ظهور پیامرسانها و شبکههای اجتماعی، اطلاعرسانی سادهتر و سریعتر شده است. ولی همچنان با متون آماده، استیکرهای رسمی، و پیامهای فورواردی مواجهیم. آنچه کمتر دیده میشود، پرداختن واقعی و شخصی به زندگی و اثر فرد متوفی است.
آیینهای سوگواری در گذشته و امروز
تا پیش از کرونا، ترتیب سنتی مراسمها اینگونه بود: تشییع، ختم در مسجد، هفتم، چهلم و نهایتاً سالگرد. اما با گذشت زمان، همهچیز آرامآرام فراموش میشود و میماند فقط سر زدن گاهبهگاه به مزار.
سخنرانیهای مراسم ختم، معمولاً رسمی و کلیشهای هستند. گاهی اشارههایی شخصی دارند اما بیشتر حول موضوعات مذهبی یا عباراتی تکراریاند: «مادری مهربان»، «پدری فداکار»، «مدیری تلاشگر»… به ندرت دیدهام کسی واقعاً به ویژگیها، خاطرات یا تأثیر فرد در زندگی دیگران بپردازد.
Obituary ادای احترام واقعی به زندگی یک انسان
در بسیاری از فرهنگهای غربی، آیینهای سوگواری شکل دیگری دارند. مثلاً در کلیسا، یکی از نزدیکان متوفی، چند دقیقه دربارهی زندگی و ویژگیهای آن عزیز صحبت میکند. این صحبت شخصی و صادقانه است. گاهی نیز این متن در قالبی مکتوب در روزنامه منتشر میشود. به این نوع ادای احترام، Obituary میگویند؛ نوعی آگهی ترحیم که واقعاً دربارۀ زندگی و شخصیت فرد است، نه فقط زمان درگذشت.
میراث: چیزی فراتر از دارایی
مرگ تنها قطعیت زندگیست. اجتنابناپذیر، پیشبینیناپذیر و البته معنابخش. نبودن ماست که به بودنمان معنا میدهد. پس شاید لازم باشد بپرسیم: وقتی نباشیم، چه چیزی از ما باقی میماند؟
چه خوب است اگر از همین حالا، میراثمان را آگاهانه بسازیم. نه صرفاً دارایی، که تجربه، اثر، خاطره، مهربانی و معنا. مانند یک مجسمه، آن را با دستان خود شکل دهیم و برای آیندگان بگذاریم.
چطور میراث خود را بسازیم؟ پیشنهادهای عملی:
- نوشتن خاطرات شخصی
- مستندسازی تجربیات در قالب متن، صدا یا تصویر
- ساختن پروژهای فرهنگی یا اجتماعی که بر دیگران اثر بگذارد
- نوشتن وصیتنامه یا حتی Obituary برای خود، از الان
من و میراثم
در پژوهشها و محتواهایی که تولید میکنم، به همین موضوع میپردازم: چگونه زندگی روزمره و تجربیاتمان را ثبت کنیم، تا بعدها یادگارهایی معنادار باشند. پیشنهاد میکنم اگر به این موضوع علاقه دارید، به قسمت دوم پادکست Project O سر بزنید که در آن به فیلم «کلام آخر» و موضوع اوبیتوری پرداختهام.
و وصیتم
دوست دارم در خواب از این دنیا بروم. دفن نشوم؛ بلکه سوزانده شوم و خاکسترم در آب روان و کوه رها شود. دوست ندارم یک جا محبوس شوم. در زندگی هم دوست دارم پویا و در حرکت باشم. یک مراسم هم کافیست؛ اما مهمتر از آن، یادیست که از میراثم باقی میماند. میخواهم چیزی بسازم که باقی بماند و الهامبخش فرزندن و نسل بعد ز خودم باشد.
کاری که اینجا میکنم، بخشی از همان هدف است. دوست دارم به دیگران هم برای خلق میراثشان کمک کنم. پس اگر تو هم دوست داری اثری ماندگار از خود بهجا بگذاری، همراه من باش.
آخرین دیدگاهها