ای عزیز،
اگر از احوالات این روزهایم بخواهی بدانی، باید بگویم مانند سرگردانی است در یک شهر بزرگ. میداند میخواهد به کجا برود، به چه مقصدی برسد، اما مسیرهای رسیدن به مقصدش متنوع است. مثل گوگل مپ که میزنی و چندین راه را نشان میدهد.
دوم، بقدری این روزها شهر شلوغ است و پراز صدا، آدم و ماشین که نمیتوانی تمرکز کنی که بفهمی کدام مسیر را انتخاب کنی. هرکس از راه میرسد و راهی نشان میدهد. هر انتخابی که میکنی، عدهای معترضند. باید گوشهایم را با دست بگیرم، سر را پایین بیاندازم و قدم به قدم جلو بروم. هر از گاهی هم سر را بالا بیاورم تا ببین کجا هستم تا مسیر را اصلاح کنم. این وسط تنهها میخورم، جلویم جوی، چاه و دیوار سبز میشود. میدانم بالاخره میرسم اما کِی و با چه سرووضعی.
خسته میشوم، از تنهایی، از جبر، از فکرکردن مداوم برای پیدا کردن راهحل، از روزمرگیهایی که گریزی از آنها نیست. گاهی میایستم. باید بایستم. در کافهای، در پارکی. گاهی به کوه میزنم برای چندساعتی منفک شدن از این سرگردانی و ابهام. حداقل آنجا سکوت است و آرامش. کاری ندارم جز اتصال با طبیعت و رهایی.
گاهی فکر میکنم میتوانم برنگردم. برای چه برگردم؟ در این شهر، همه چیز و همهکس تلاشی بیهوده است برای زنده ماندن، نه زندگی. همه چیز موقتی است. همه چیز سطحی و زودگذر.
بیش از این گفتن فایده ندارد. این نامه هم چون نامههای دیگرم بیجواب خواهد ماند. مثل خیلی چیزهای دیگر که در این روزگار برای مردمان این شهر بیجواب مانده.
بقول خسرو شکیبایی، حال ما خوب است اما تو باور نکن.
افلیا
آذرماه ۱۴۰۱ ، تهران
من نامهنگاری را هم، نوعی خاطرهنویسی میدانم. در نامهها، خاطرات و گذر زمان وجود دارد، بطوریکه به روشی کاملن شخصی و منحصربفرد وقایع اتفاق افتاده برای نویسنده روایت میشود. با این تفاوت که او برای مخاطب خاص مینویسد و در آن احساس نویسنده هم بسیار پررنگ است.
اتفاقن چیزی که نامهها را بسیار جذاب میکند، حس و اطلاعاتی است که خواننده از نویسنده و مخاطب آن دریافت میکند.
من همیشه از نامهداشتن و آمدن پستچی هیجانزده میشوم. از کارت تبریک تولد از طرف عموهایم تا بستههای غیرمنتظره کادو. همچنان، هربار پستچی محل زنگ میزند که «خانم فصیحی بیا پایین، بسته داری.» ته دلم شاد میشوم. بااینکه میدانم چیست و از کجاست.
من همیشه عشق خاصی به نامه داشتم. همیشه برای حرفهای جدی با پدرم، به او نامه مینوشتم یا بعدها ایمیل میزدم. نمیدانم شاید چون ازش خجالت میکشیدم و با نامه حرف دلم را راحتتر میزدم. او هم همیشه مهربانانه جوابم را میداد.
اما حالا جز نامههای رسمی چیزی ردوبدل نمیشود. نسل نامهنگار و نامه منقرض شده است. نمیدانم میدانید وقتی کارتی یا نامهای از سالها قبل را پیدا میکنید و میخوانید، چه لذت و هیجانی دارد یا نه؟
نامههای کاغذی سالها باقی میمانند. البته ایمیلها هم ماندگارند، اگر سرویس مربوطه نابود نشود. اما امروزه ارتباطها بهصورت چتها و دایرکتهاست. کوتاه و لحظهای. یا خودمان پاک میکنیم یا پاک میشوند. به هرحال بقدری مقطعی هستند که اصلن نیازی به نگهداریشان حس نمیشود.
درست است که دائم میتوانیم با هم در ارتباط باشیم.(البته نه در زمانهای قطعی نت) اما دیگر آن میل خبرگرفتن و خبردادن از یکدیگر وجود ندارد. انگار چون با یک حرکت ارتباطمان با فرد دلخواه برقرار میشود، دیگر نیازش را حس نمیکنیم. میخواهم بگویم دیگر دلمان تنگ نمیشود تا برای رفع دلتنگی بنشینیم و سر فرصت، با فکر و عشق برای طرفمان وقت بگذاریم و چند خطی برای مخاطب خاص بنویسیم.
گاهی همان دوخط پیام را هم نمیدهیم. طرف را در اینستا دنبال میکنیم و تا وقتی پست و استوری گذاشت، یعنی هست و خوبه. مردمانِ امروز، خودشان از خودشان خبر میدهند. دیگر نیازی نیست، ما به خودمان زحمت بدهیم و احوالی بپرسیم.
میخواهم بگویم دیگر رفاقتهای عمیق و ماندگار به ندرت وجود دارند. بیشتر افراط و تفریطی است فصلی که بعد تمام میشود. حالا به هر وسیلهای که باشد. فاصلهمان با هم تنها یک پیام است اما نه تنها جسممان بلکه دلهامان کیلومترها دورند.
نه اینکه از پیشرفت تکنولوژی ناراحت باشم. به هرحال، بسی دلتنگیها، دلنگرانیها و استرسها را کاهیدهاست. اما مثل ظهور شبکههای خانگی که جای تاتر را نمیگیرند. به نظر من، نامهنوشتن و نامهداشتن لذت دیگری است.
حالا چرا یاد نامهنگاری افتادم؟
فیلم Possession را دیدم. فیلم براساس رمانی با همین عنوان، داستانی عاشقانه و تخیلی را در دو زمان مختلف روایت میکند.
خلاصه فیلم را اینجا بشنوید.
در این فیلم مکاتبات عاشقانه دو شاعر معروف را نشان میدهد که سالها مخفی بود و منجر به کشف حقایق جالبی در مورد آنها و البته افراد زمان حاضر گردید. نامها
ی که تصادفن میان کتابی پیدا شد و با سرنخ گرفتن آن، مکاتبات دیگر هم که بیش از صدسال پنهان مانده بود، بدست آمد.صرفنظر از نثر عاشقانه و گفتگوی زیبای این دو شاعر، اثری که خوانش این مکاتبات و دریافتشان بر خوانندگان میگذارد، بسیار جالب است.
البته این داستان تخیلی است، اما بسیار مکاتبات واقعی و عاشقانه وجود دارند که نشان میدهند، رفاقت عمیق و ماندگار میتواند بوجود آید. شگفتانگیز است خواندن صدها سطری که سالها، بین دونفر، مشتاقانه و پیگیرانه ردوبدل شد. کلماتی که از زندگی، کار و عشق گفته شد و نهتنها زندگیهای نویسندگانش را متاثر کرد بلکه برای خوانندگان بعدی آنها نیز مایه الهام و تاثیرگذاری منحصربفردی میشود.
این نمونهها را خواندم و لذت بردم از وجود افرادی چنین سخاوتمند که تکهای از روح خود را با دیگری و البته دیگران به اشتراک گذاشتند. خاطراتی در جریان از زیستنی عاشقانه، عمیق و ماندگار.
کتاب اولین تپشهای عاشقانه قلبم: مجموعه نامههای فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور
در این کتاب نامههای عاشقانه فروغ فرخزاداز زمانی که او دختر ۱۶ ساله دبیرستانی بوده تا ۲۱ سالگی که در رم به تحصیل اشتغال داشته، به همت کامیار شاپور (پسر فروغ) و عمران صلاحی، طنزپرداز توسط انتشارات مروارید منتشر شده است.
نامههای فروغ در این کتاب به سه بخش پیش از پیوند، زندگی مشترک و پس از جدایی تنظیم شده و شگفت آنکه در هرسه بخش نشاندهنده عشق و علاقه مفرط فروغ به پرویز شاپور است.
کتاب طاهره، طاهره عزیزم : مجموعه نامههای غلامحسین ساعدی به اولین و تنها عشقش طاهره کوزهگرانی
نامههای این کتاب بخشی از زندگی یکی از بزرگترین نویسندگان این سرزمین و در نتیجه بخشی از تاریخ ادبیات معاصر ماست. از سوی دیگر این نامهها بخش بسیار خصوصی زندگی یک انسان به نام غلامحسین ساعدی است.
طاهره و غلامحسین هرگز به هم نرسیدند و این عشق، بیوصل پایان یافته است. غم فراق و اندوه عشق تا زمانی که در جهان خاکی بودهاند، همراهشان بوده است.
کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم: نامههای نادر ابراهیمی به همسرش
این کتاب مجموعه نامههای بازنویسی و ویرایش شده منتشره در سال ۶۸ است که نادر ابراهیمی هنگام تمرین خطاطی برای همسرش مینوشت. در این نامهها در باب مسائل خرد و کلان زندگی مشترکشان است. این نامهها به گفته نادر ابراهیمی شاید، فقط نامههای او به همسرش نباشد، بلکه سخنان بسیاری از همسران به همسرانشان باشد.
کتاب عاشقانههای یک پیامبر: مجموعه نامههای جبران خلیل جبران به ماری هَسکل بین سالهای ۱۹۰۸-۱۹۲۴ گردآوری و اقتباس آزاد پائولو کوئیلو
پائولو کوئیلو، با گردآوری و و بازنویسی نامههای خلیل جبران به ماری هسکل، تاثیر شگرف آثار جبران بر آثارش را تایید میکند.
اهمیت دوستی ماری با جبران، در دفتر خاطرات ماری آشکار است. ماری در این دفتر، پیشرفت هنری جبران، مکالمههای شخصی و تخصصی میان خودش و او و درونیترین افکار او را نزدیک به ۱۷ سال و نیم بعد ثبت کرد. ماری از ابتدای دوستی با خلیل همواره مشوق، راهنما و رفیق او بود و علیرغم اینکه عشقشان وصالی فیزیکی به خود نگرفت اما روحشان همانطور که از نامهها پیداست، همواره متصل بود. ماری بعد از مرگ جبران آثار باقیمانده او را ویرایش و منتشر کرد. بزرگترین خدمت ماری به جبران پس از مرگ او، انتشار خاطرات روزانهاش بود که در مورد پندارها و عقاید جبران، بصیرت نوینی به منتقدان بخشید.
کتاب بگو ای رود توفانی: نامههای احسان طبری به ژاله اصفهانی
این کتاب نامههای احسان طبری ( نویسنده و شاعر) به ژاله اصفهانی (شاعره ملقب به شاعر امید) است. آنچه در این نامهها چشمگیر است، دوستی حرفهای و نگاه مشوقانه به کارهای یکدیگر است. چه سعادتی برای هردوی آنها.
اهمیت برجسته این نامهنگاریها در آن است که هر نامه، خود بیانگر اسلوب نقد هنری است. در این نقدها بههیچ ملاحظهای جز خود اثر پرداخته نمیشود و بی بیمی از رنجش احتمالی کسی که اثرش مورد نقد قرار میگیرد، ناقد آنچه را که حقیقت و درست میپندارد، برقلم جاری میسازد.
اگر به شعر علاقه دارید، هرکدام از این نامهها، یک درسنامه است و با مطالعه آثار اشارهشده، قطعن نکات ارزندهای بدست میآیند.
برای دانلود کتاب میتوانید به کانال تلگرام باشگاه ادبیات مراجعه کنید.
6 پاسخ
سلام خانوم فصیحی به حق که فصیح و روان نوشته شده بود و متن پربار و پر مثالی بود و خیلی آموزنده؛ شمارو میخونم.
سپاس فراوان، خوشحالم که مفید بوده
نامهنگاری واقعا برای بازکردن ذهن خیلی خوبه.
درسته! اگر مخاطب خاص هم داشته باشه و جواب که دیگه محشره.
مطلب خوبی بود. البته هنوز کامل نخواندهام، کتاب را هم دانلود کردم. موفق باشی دوست عزیز
از وقت و توجهتون سپاسگزارم.