زمانی که در مهندسین مشاور کار میکردم، یکی از کارهایم، شرکت در جلسات گفتگو با مهندسی باسابقه بود. میآمد تا تجربیات چهل سالهاش را در اختیار ما جوانترها قرار دهد. ایدهی نوشتن و تبدیل گفتههایش به کتاب حین کار شکل گرفت و بعد از آن دو کتاب دیگر که شکلگیری خط ۴ متروی تهران از طراحی تا اجرا بود.
در جریان انجام این کارها، من بیشتر زمانم را مشغول نوشتن بودم. بعلاوه، برای درست بودن نوشتار و عمق مطلب، کتابهای مرتبط را میخواندم. اتفاقن چندین جلد کتاب خودم خریدم و از مطالب آن استفاده کردم.
یکی از همکارانم که میز روبروی من در گوشه آتلیه مینشست، نظر خوبی نسبت به من نداشت. بهجای اینکه فعال و کاری بودن به عنوان مدیر به مذاقش خوش بیاید، برعکس انگار سبب آزارش بود. فکر میکرد که مبادا جایش را بگیرم. به هرحال، دیدن خواندنها و نوشتنهای من انگار چیزی از او کم میکرد. یک روز، غیر مستقیم، به در میگن دیوار بشنوه طوری، گفت: «خواندن و نوشتن هم شد کار!»
هنوز بعد از گذشت بیش از ۱۳ سال، صحنهاش یادم است که چقدر ناراحت شدم. من کاری میکردم که منجر به یک محصول ملموس گردید. کاری که همچنان به عنوان رزومه و کار خودشان پزش را میدهند. اما بیش از ناراحتی بیارزش شمردن کارم، از این ناراحت شدم که چرا باید خواندن و نوشتن را اینقدر بیارزش کند. چه چیزی باارزشتر از یادگیری و آفرینش است. البته از نظر او، از این جلسه توی آن جلسه رفتن باارزش بود.
امروز که دوستانم را میبینم که با همان خواندن و نوشتن زندگی میکنند و درآمد دارند، خوشحالم. این روزها، دورههایی را مختص خوب خواندن و بهتر نوشتن میبینم که صدهاهزارتومن قیمت دارند و صدها نفر آنها را برای توسعه فردی تهیه میکنند. باید لینک آنها را برای این همکارم بفرستم. چون مطمئن هستم درآمد این دوستانم از همان خواندن و نوشتن، از او بسی بیشتر است.
خوشحالم که علیرغم نامهربانیهای محیط کار فنی، دست از کارم برنداشتم و به همان خواندن و نوشتن ادامه دادم. حالا که در زمینه خاطرهنویسی و تجربهنگاری میخوانم و مینویسم، شگفتزده میشوم از تنوع خلاقانهای که در این موضوع وجود دارد و مشاغلی که دارای درآمد، اعتبار و اثرگذاری بسیار قابل قبول در ادبیات هستند.
زندگینامهنویسی به مثابه شغل
برخی افراد با نوشتن خاطرات یا زندگینامهی خود به ثروت و شهرت رسیدهاند. بسیاری افراد مشهور و موفق در زمینههای مختلف در جایی از مسیر خود، زندگینامه و روایت موفقیتشان را منتشر میکنند. برخی از زندگینامههای خودنوشت کار نویسندگان گمنام (Ghost writers) هستند. در قسمت خاطرات و بیوگرافی کتابفروشیها هم انبوهی از انواع زندگینامهها میبینیم که توسط افراد دیگر نوشته شدهاند. انواع ارجنامه، جشننامه که به بررسی آثار و تاثیر یک نفر همراه با زندگینامه او پرداختهاند.
زندگینامهنویسی میتواند به عنوان یک شغل تخصصی درنظر گرفته شود. در این رابطه خانم هرماینی لی، در کتاب زندگینامهنویسی به صورتی جامع به این موضوع پرداخته است. یکی از کاملترین کتابهایی که درمورد زندگینامهنویسی خواندهام. البته در این کتاب به زندگینامهنویس به عنوان شخصی مجزا از سوژه زندگینامه نگاه میکند. در ادامه خلاصهای از مطالب کتاب ارائه میشود.
جهت مطالعه کامل: کتاب زندگینامهنویسی، نوشتهی هرماینی لی، ترجمهی فرنوش سلیمانزاده، نشر سینا، مجموعه هومورو
زندگینامه چیست؟
اصطلاحاتی که برای توصیف چیستی زندگینامه بهکار میروند شامل زندگی، سرگذشت، زندگینوشت، خاطرات و شرححال کوتاه و از این قبیل هستند.
فرهنگ انگلیسی آکسفورد به سال ۱۹۷۱ زندگینامه را به دو شکل تعریف میکند. نخستین تعریف که امروزه تاحدی قدیمی شده، این است:« شاخهای از ادبیات که تاریخچهی زندگی انسانهای خاص را بازگو میکند.» (قدیمیترین نمونهای که این لغتنامه میآورد، متعلق به سال ۱۶۸۳ در مقدمه درایدن به کتاب حیات مردان نامی پلوتارک است). دومین تعریف: «گزارشی مکتوب از زندگی یک شخص» (نخستین نمونهای که این فرهنگ ذیل این تعریف میآورد به سال ۱۷۹۱ برمیگردد).
فرهنگ جدید انگلیسی آکسفورد به سال ۲۰۰۱ زندگینامه را اینگونه تعریف میکند: «گزارشی از زندگی یک شخص که به وسیلهی فرد دیگری نوشته شده باشد.» این تعریف هم ممکن است؛ زندگینامه، سرگذشت یک شخص است که به وسیله فرد دیگری گفته میشود. چرا «سرگذشت» به جای «شرححال»؟ چون زندگینامه شکلی از روایت است، نه فقط ارائه حقایق. چرا «گفتن» به جای «نوشتن»؟ در هرصورت معنای حقیقی واژه «بیوگرافی»، نوشتن زندگی است. هر دو بخش کلمه بیوگرافی از یونان سدههای میانی میآید: bio (زندگی) و graphia (نوشتن). اما زندگینامه یک بعد شفاهی هم دارد- نقل خاطرات، اظهارات شاهدان، حکایتهایی که بارها تکرار شده است. برخی از شکلهای زندگینامه، مانند فیلم مستند، مکتوب نیستند.
اینکه سرگذشت یک شخص توسط فرد دیگری نوشته شود، نامطمئن است. چراکه بسیاری زندگینامههای خودنوشت وجود دارد. زندگینامههایی که فردی درباره خودش نوشته اما وانمود کرده که توسط شخص دیگری نوشته شده است. مانند گرترود استاین که زندگینامه خود را طوری نوشته که گویی شریک زندگی او، آلیس بی تکلاس، آن را نوشته است.
زندگینامه یک شخص میتواند توسط چند نفر نوشته شود. یک زندگینامه میتواند سرگذشت چند نفر باشد و نه یک شخص. «زندگینامههای گروهی» یکی از نوآوریهای زندگینامهای محبوب سالهای اخیر است. زندگینامه ممکن است داستان یک حیوان یا یک چیز را بگوید تا یک انسان: زندگینامههایی درباره شهرها و خدایان و بیماریها نوشته شده است.
قواعد زندگینامهنویسی
وقتی این قسمت کتاب را میخواندم یاد فیلم «دزدان دریایی کارائیب» افتادم. هرجا که صحبت از قانون دزدان دریایی[۱] میشد و به مذاقشان خوش نبود، میگفتند اینها بیشتر راهنما[۲] هستند تا قانونJ اینجا هم نویسنده بیشتر به صورت راهنمای زندگینامهنویسان اشاره کرده تا قواعد سفت و سخت.
- ماجرا باید حقیقت داشته باشد.
- باید داستان تمام زندگی روایت شود.
- هیچ چیز نباید از قلم بیفتد یا کتمان شود.
- همه منابع مورد استفاده باید شناسایی شوند.
- زندگینامهنویس باید سوژه را بشناسد.
- زندگینامهنویس باید بیطرف باشد.
- زندگینامه شکلی از تاریخ است.
- زندگینامهنویسی تحقیقی درباره هویت است.
- زندگینامه باید ارزشی برای خواننده داشته باشد.
- هیچ قاعدهای برای زندگینامهنویسی وجود ندارد.
تاریخچهی زندگینامهنویسی
داستان حضرت موسا، اسکندر، قصه حضرت عیسا و مانند آنها گستره زمانی زیادی را دربرمیگیرند. روایتهایی که این حکایتها از آنها انتخاب شدهاند، ممکن است به نام «زندگینامههای نخستین» یعنی شکلهای اولیه ژانری که هنوز تکامل نیافته است، طبقهبندی شوند. همهی آنها دربرگیرنده اطلاعاتی درباره تولد، دوره و زندگی و مرگ سوژهها هستند. اما ساختارشان به گونهای نیست که آنها را زندگینامهای بنامیم. آنها برویژگیهای مشخصی تاکید دارند-تعالیم و درسهای سوژه، گفتههای مشهور و دستاوردها یا گناهان او- و در این نوشتهها دیگران کاملن نادیده گرفته میشوند که در مقایسه با زندگینامههای واقعگرایانهتر که گسترههای وسیعی را پوشش میدهند یا فقط رویدادهای مهم را ثبت میکنند، غریب است. آنها میخواهند خواننده را تحت تاثیر درایت یک شخص برجسته یا یک رویداد مهم قرار دهند. ریشههای زندگینامهنویسی غربی در اینگونه داستانهای آموزنده درباره انسانهای استثنایی است.
سیرهنویسی از دوران باستان متاخر تا اواسط قرون وسطا، ژانر ادبی غالب در اروپا بود. این ژانر ادبی یک دوره طولانی بین قرن سیزدهم تا پانزدهم را دربرمیگیرد. گفته میشود که زندگینامهنویسی با گسترش علاقه به فردباوری در قرنهای شانزدهم و هفدهم به آن ژانری که ما میشناسیم، نزدیکتر شد. در قرنهای هفدهم و هجدهم زندگینامههای «خصوصی» بیشتری نوشته میشد و بر ایدهی خودمداری و خودمختاری فرد تاکید بیشتری میشد.
همزمان با متنوعتر شدن زندگینامهنویسی، واژه «زندگینامه» کاربرد عامی پیدا کرد-واژه «زندگینامهنویس» نخستین بار بوسیله فولر در ۱۶۶۲ و سپس بوسیله درایدن در ۱۶۸۳ در مقدمهای بر اثر پلوتارک، به نام زندگینامه یا تاریخ زندگی یک انسان خاص استفاده شد. به تدریج زندگینامهنویسی به منزلهی یک ژانر مطرح شد.
گفتگو، دوستی، همکاری، مشاجره؛ نامهها از احساسات و درگیریهای شخصی و کارهای دردست انجام و عقاید سیاسی میگویند، روایتهایی اقرارگونه درباره اعتیاد و عشق و ناتوانی؛ یادداشتهای روزانهی زندگی خانوادگی؛ نسخههای دستنویسی که بین گروههای کوچک دستبهدست میشدند: تار عنکبوت زندگینامهنویسی به دور ادبیات قرن نوزدهم تنیده شده بود. بیانِ خود به سرعت به گونههای مختلف ادبی راه یافت. زندگینامهنویسی، شرححال کوتاه، خاطرات، یادداشتهای روزانه، سفرنامهنویسی و نامهنگاری از این نظر اشتراک داشتند.
از اوایل قرن بیستم و در نتیجهی آموزههای مهم روانکاوی فرویدی بود که زیباییشناسان و تاریخنگاران و زندگینامهنویسان حرفهای و شرححالنویسان تجربی خود را در حال همگراشدن یافتند. تجربیات مدرنیستی و شرححالهای فرویدی نمونههای تاثیرگذاری را برای زندگینامهنویسی فراهم کردند. هردو در میانه تا اواخر قرن بیستم وارد سنت انگلیسی-امریکایی شکوفا، غنی و پرطرفدار زندگینامهنویسی حرفهای شدند. زندگینامههای گسترده و واقعگرایانه و کاملن تاریخی شده در نتیجهی شخصیتپردازی و توصیف قوی، شوخطبعی، صراحت و شناخت کامل، نیرو گرفتند.
نقل داستان
هیچ زندگینامهنویسی همه چیزهایی را که سوژه در طول زندگیاش از تولد تا مرگ انجام داده، گفته و به آن فکر کرده است، نمینویسد. دراین صورت کتاب از خود زندگی طولانیتر خواهد شد. انواع متفاوتی روایتها مناسب انواع متفاوتی از سوژههاست.
برای نقل داستان زندگی، هیچ قانونی وجود ندارد، اما چند قاعده اجتنابناپذیر وجود دارد. داستان درباره هرچه که باشد و دربرگیرنده هر نژاد، ملیت،جنسیت، طبقه و زبان یا تاریخی که باشد، باید زمان، مکان، شخصیت و رویدادها مشخص باشند. اغلب، زندگینامه به پیش و روبه جلو حرکت میکند، شخصیت اصلی را در بافتش قرار میدهد، پیرنگ را با گزارشیهایی از کار سوژه، پیچیدگیهای تاریخی یا شخصیتهای فرعی میآمیزد و از توصیف و مشاهده، منابع مستند، گواهی شاهدان، مطالب حاشیهای و اطلاعات دست اول برای نوشتن داستان استفاده میکند.
ممکن است زندگینامهنویسان تصمیم بگیرند که بر بخش خاصی از آن زندگی متمرکز شوند. شاید آنها با یک مرگ یا حکایتی گویا یا وجهه پس از مرگ سوژه آغاز کنند تا با یک تولد. ممکن است ضعفها و رازها را در روایت بیاورند و یا تلاش کنند که آنها را بیاهمیت نشان دهند. ممکن است قضاوتهای اخلاقی یا نظرات شخصی را بگنجانند. اما همه آنها میخواهند تا جایی که ممکن است، گزارشی کامل و قابل فهم و درست درباره زندگی سوژه خود بهدست دهند. همه آنها میخواهند حقایق و جزئیات خاصی را که نشاندهنده تصویری کلی از سوژه است، بهدست آورند تا زندگینامه آنها، عجالتن، درستترین پاسخ به این پرسش را بدهد:
او چه جور آدمی بود؟
برای مطالعات بیشتر در این مورد، میتوانید به لینکهای زیر سر بزنید.
زندگینامه خودتان را بنویسید
اصول زندگینامهنویسی و خاطرهنگاری | چگونه داستان زندگی خودمان را بهتر و راحتتر بنویسیم؟
چگونه کتاب زندگینامه بنویسیم | ۱۷ نکته در نوشتن بیوگرافی
چگونه زندگینامه خود را بنویسیم؟ | نکاتی کلیدی برای نوشتن خودزندگینامه
[۱] Pirate’s Code
[۲] Guidelines
آخرین دیدگاهها