از همان اول درمورد انتخاب مهد و مدرسه وسواس داشتم. ۲ سال دنبال مهدکودک گشتم تا مورد مناسب را پیدا کردم و ۲ سال هم دنبال دبستان پسرانه گشتم. صدها صفحه نظرات و معیارها و تبلیغات در اینترنت درمورد آموزش و مدارس مختلف خواندم. یعنی در هرکدام اندازه یک مدرک فوقلیسانس تحقیق و بررسی کردم.
البته چون دو تا پسر دارم، همه این زحمتها برای دومی هم مورد استفاده قرار گرفت، با کولهباری از تجربه. بیخود نمیگویند، بندگان خدا، بچههای اول موش آزمایشگاهیاند.(البته خودم هم بچه اولم.)
تغییر مقطع از ششم به هفتم مصادف شد با ایام کرونا. از بس خستهی داستانهای آموزش آنلاین و مصیبتهای کرونا بودم که خیلی پیگیر امتحانات ورودی و دبیرستانهای آنچنانی نشدیم. فقط یک امتحان تیزهوشان داد که من خیلی موافق سیستمش در دوره اول نبودم و اصلن هم سراغ معلم خصوصی و کلاس تقویتی نرفتیم.
خوشبختانه انتخابمان برای دوره اول دبیرستان در مجموع مناسب بود اما هر گزینهای مزایا و معایبی دارد. عیب گزینه ما این بود که مدرسه آنطور که باید بچهها را برای رقابت و سطح بالاتر برای ورود به دوره دوم دبیرستان آماده نکرد. البته بخشیاش طبیعی بود چون سال هفتم همچنان با کرونا درگیر بودیم و آموزش آنلاین بود. سال هشتم هم خورد به تعطیلیهای از همه نوع (اعتراضات آبان ۹۸ و هواپیمای اوکراینی و شهادت سردار و قطعی گاز و برف و در نهایت هم مسمومیتهای مدارس)، ماند سال نهم یعنی همین سالی که گذشت.
از آنجا که دیدیم برای آماده شدن برای دانشگاه چه داخل، چه خارج نیاز است که سطح علمی پسرم بالا بیاید و همچنین خودش هنوز به عنوان یک نوجوان نمیداند چه رشته و مسیری را میخواهد دنبال کند، تصمیم گرفتیم تا مدارس سطح بالاتر را امتحان کنیم.
برای این کار باید امتحانات ورودی این مدارس را شرکت و در آنها قبول شود تا بعد بتوانیم تصمیم بگیریم.
بیش از سه ماه است که در اضطراب و خشم و ناراحتی به سر میبرم. بخشی به دلیل اختلاف نظری که با این نسل نوجوان دارم و این میزان خونسردی و بیخیالی را درک نمیکنم. با زمان خودم مقایسه میکنم که برای یک امتحان چقدر درس میخواندم و جدی میگرفتم. نمیدانم کار من درست بود یا کار اینها.
بخش دیگر و بزرگتر آن ناشی از سیستم آموزشی فشل و ناقص آموزش و پرورش است. تا اینجا به این نتیجه رسیدهام که مدارس سه نوعند. یکی دولتیها که تکلیفشان معلوم است. معتقدم اگر دولتی خوب خلوت پیدا کردید، بگذارید همان دولتی و برای مهارتهای تخصصی با کیفیت خوب هزینه کنید.
دسته دوم غیرانتفاعیهای معمولی هستند. بعضی گمنام و بعضی هم معروف و اسمدرکرده. گمنامها بهترند چون ادا و اطوارشان کمتر است و تعامل بهتری با خانواده دارند، اما امان از آن اسمدرکردهها. شهریههای آنچنانی میگیرند، پشیزی هم برای همان خانواده که پول میدهد، ارزش قائل نیستند. تهش هم که نگاه میکنید نصف بیشتر فعالیتهایی که پزش را میدهند، عملن کارایی ندارد و فقط برای توجیه شهریه بالاست. سطح آموزششان هم با دولتی خوب تفاوتی ندارد. (معلمهای این غیرانتفاعیها هم اکثرن شاکی)
دسته سوم سطح بالاها هستند. ۲ یا ۳ تا غیرانتفاعی خوب و مدارس استعداد درخشان و بعضی از نمونه دولتیها. اینها هم دارای متقاضی بالا و شرایط انتخابی سخت. مثلن یکی که بالاترین مدرسه تهران است، از میان ۱۰۰۰ نفر متقاضی فوقش ۵۰ نفر میپذیرد. آنها هم نخبههایی هستند که از سال قبل حتا قبلتر دارند درس میخوانند و تست میزنند. نه بچههایی که هرچند باهوشند اما اصلن در باغ چنین رقابتی نیستند.
پس میبینید که عملن انتخابی برای والدین نمیماند. یا دولتی که باید با داستان محیط و سطح آموزش کنار بیایی و خودت بخشی از کار را به عهده بگیری. یا باید بفرستی غیرانتفاعی و پیه سالی ۱۵۰ میلیون تومن را به تنت بمالی که آخرش هم نتیجه دلخواه را نمیگیری و اعتراض هم نمیتوانی بکنی. یا باید بیفتی به جان بچه و بهش فشار بیاوری تا شاید در مدارس سطح بالا قبول شود. تازه آن هم دلیل بر موفقیت نیست، فقط شانسش را در این وانفسا کمی بالا میبرد. وگرنه خود من نگرانم مبادا به قدری به بچه فشار بیاورند که به جای نخبه، خل و چل و روانی تحویل بگیریم.
این هفته امتحانات تمام میشود و باید منتظر نتایج باشیم. میبینید که در نهایت با دل خوش و آرامش نمیتوانی فرزندت را دست سیستم آموزش بسپاری و خودت هم باید پابهپای آن علاوه بر تامین مالی که کم هم نیست، برای آموزش و آرامشش هم بدوی و حرص بخوری.
خلاصه ای کسانی که لطف کرده این متن را میخوانید، برای نوجوانان این کشور دعا کنید که در مسیر درست قرار بگیرند و مسیر موفقیت را با تندرستی و آرامش طی کنند. وقتشان تلف نشود و کاری را که دوست دارند و رضایت دارند، پیدا کنند.
آخرین دیدگاهها