الان یک جوری شده که دارم همزمان چند کار را میبرم جلو که ظاهرن هیچ ربطی به هم ندارند. اما مثل گذشته سرگردان نیستم که کدامشان جواب میدهد. فقط این را میدانم که باید همهشان را دنبال کنم.
همه را دوست دارم و حسی درونم میگوید که هر کدامشان تکههای پازلی هستند که باید کامل شوند و سرجایشان قرار گیرند. اما یکی مال بالا گوشهی راست است و دیگری جایش در پایین وسط و همینطور تکههای دیگر.
شاید ماهیتشان هیچ ربطی به هم ندارد و حتا مشخص نیست که چه تصویری را شکل خواهند داد. اما میدانم وقتی کامل شود، دیدنی است.
آخرین دیدگاهها