به وب سایت یک نویسنده‌مهندس خوش آمدید

با کمک من، نام‌تان بیش از جان‌تان زنده خواهدماند.

هفته ۲۴ سال ۱۴۰۳: گذران عمر

شهریور که شروع می‌شود، اشتیاقم برای تمام شدن تابستان بیشتر می‌شود. خدا می‌داند چقدر از این فصل بدم می‌آید. از همان کودکی از شروعش بیزار بودم و از اتمامش شادان. فصل گرما و بطالت و بی‌برنامگی. چه زمانی که خودم مدرسه می‌رفتم و چه حالا که پسرهایم مدرسه‌ای هستند. برای من فصل زحمت است، هرچند که میوه‌هایش رحمت هستند.

جوان‌تر که بودم، این اشتیاق برای گذر زمان اذیتم نمی‌کرد. اصلن به آن فکر نمی‌کردم. اما چند سالی است که وقتی چنین حسی بهم دست می‌دهد، غمگین می‌شوم. چراکه عمرم است که دارد می‌گذرد. خراباتی است در درونم. هم می‌خواهم زودتر بگذرد و هم از گذشتنش ناراحت می‌شوم.

از حضور و تغییر فصل‌ها گریزی نیست. ناگزیریم به گذران عمر. از طرفی هم قرار نیست عاشق چشم‌ و ابروی همه فصل‌ها باشیم. هرکس دلیلی دارد برای اشتیاقش به آمدن. اشتیاق خون را می‌جوشاند، گرم می‌کند و جلو می‌برد.

این تابستان هم می‌گذرد. باشد که پاییزش رنگارنگ و زمستانش سفید باشد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):