«علامتی که هماکنون میشنوید، علامت خطر است.» ادامهاش یادم نیست. اما صدای آژیر در گوشم میپیچد، هر وقت یاد این جمله میافتم. هربار که کلمه جنگ را میشنوم، یاد این جمله میافتم و بعد صدای آژیر. ۸ ساله بودم که جنگ میان ایران و عراق تمام شد. یعنی تمام کودکیام. الان ۴۴ سالهام و باز سایه جنگ بالای سرمان معلق است.
عدهای دنبال جنگاند، برای تنشزایی، حفظ منافع و بهرهبرداری شخصی. یک عده هم دنبال جنگاند چون فکر میکنند، اگر جنگ شود، وضعیت از این رو به آن رو میشود و مشکلاتمان حل میشود. گمان میکنند از شر بعضی افراد و داستانها خلاص میشویم. اما بهای این خلاصی چیست؟ برای گروه دوم خواندن این کتاب را توصیه میکنم. چراکه نمای واقعی خلاصی از شر جنایتهای دیکتاتوری برای مردم یک کشور را به تصویر میکشد. در عراق بعد از حمله امریکا و سرنگونی صدام حسین چه اتفاقی افتاد؟ آیا ارزشش را داشت؟ آیا ما حاضریم با وضعیت کنونی چنین بهایی بپردازیم؟
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده بزرگ و نامدار پروییتبار که در سال ۲۰۱۰ برنده جایزه نوبل ادبیات شد، در سال ۲۰۰۳ پس از سرنگونی رژیم بعث، همراه با دخترش مورگانا سفری کوتاه به عراق داشت. این کتاب محصول آن سفر است.
یوسا از مخالفان مداخله نظامی امریکا و بریتانیای کبیر در عراق بود اما پس از این سفر، دیدگاهش تعدیل شد. «نابودی دیکتاتوری صدام حسین، یکی از بیرحمترین، فاسدترین و دیوانهترین دیکتاتورهای تاریخ مدرن، دلیلی به خودی خود کافی برای توجیه مداخله بود. همان گونه که اقدام پیشگیرانهی کشورهای دموکراتیک بر ضد هیتلر و رژیمش دلیل کافی برای مداخله بود. اشتباه بسیار بزرگ دولتهای انتلاف، دستآویز قراردادن وجود سلاحهای کشتارجمعی در عراق و ارتباط با القاعده و عوامل حادثه ۱۱ سپتامبر برای توجیه جمله نظامی بوده است.»
«با این حاال، مداخله نظامی ائتلاف این امکان را فراهم کرد که این کشور، از دور باطل استبداد و خودکامگی رها شود. رنجهایی که مداخله نظامی برای عراقیها به همراه آورد، هنوز در مقایسه با رنجی که آنها در اثر سیاست کشتار نفرتانگیز و سرکوب نظاممند رژیم بعث دچار آن بودند، ناچیز است. حدود دوسوم عراقیها تائبد میکنند که با نبود آب و برق، با وجود ناامنی شهروندان و بحران شدید اقتصادی، اوضاعشان بهتر از زمانی است که تحت سلطه صدام حسین بودند.»
عراق آزادترین کشور جهان است؛ ولی از آنجا که آزادی، بدون نظم و قانون و هرجومرج است، در ضمن خطرناکترین کشور جهان هم هست. نه گمرکی هست و نه مامور گمرکی.
نه بانکی هست و نه چکی و نه کارتهای اعتباری، همه معاملات بهصورت نقدی انجام میگیرد و با توجه به سقوط دینار، برای انجام هر گونه خرید باید مقدار قابلتوجهی اسکناس- گاهی یک چمدان- با خود حمل کند که با وجود دزدهای همیشه حاضر در همه جا ممکن است در هر لحظه از او بدزدند. زیرا افزون بر مامور گمرک، نه پلیس هست، نه قاضی، نه کلانتری که قربانی بتواند برای شکایت کردن در مورد سرقتها و تعدّیها به آنها مراجعه کند.
نه وزارتخانهها، نه ادارات و نه تلفنها هیچکدام کار نمیکنند.
از آنجا که هیچ یک از سازمانهای خدماترسانی و سرویسهای عمومی درست عمل نمیکند و سر پیچها پلیس راهنمایی و رانندگی نیست، تردد وسایل نقلیه در بغداد دوزخی پدید آورده است. بنزین مفت است. هر رانندهای از هر مسیری دلش بخواهد میرود، بنابراین حوادث ناشی از ترافیک فراوان و راهبندان دیوانهکننده.
ولی شاید از همه بدتر برای ساکنان رنجکشیده پایتخت عراق، فقدان برق و آب آشامیدنی باشد. خاموشیها دائمی است و در برخی محلهها چند روز طول میکشد.
تنها گوشهای از رنج مردم عراق که یوسا در مدت حدود ۲ هفته دید. او با افراد مختلفی چون اساتید دانشگاه، نظامیان عراقی، مردم عادی، مرحوم آیتالله محمد باقر حکیم و حتا نماینده ایالات متحده در عراق، پل برمر دیدار کرد. این مقالات شرحی واقعبینانه و بیطرفانه از نویسندهای قدر است که توانایی شگرفی در بیان افکار، دیدهها و شنیدههای خود دارد.
وقتی این کتاب را میخواندم و تصاویر در ذهنم نقش میبست، همزمان که اضطراب دوران کودکی گذشته در جنگی هرچند بافاصله را تجربه میکردم، ناگزیر این فکر هم به سراغم میآمد که اگر ما، ایرانیان در وضعیت فعلی دچار چنین جنگی شویم، چه بر سرمان خواهد آمد؟
درست است که از خیلی حقوق شهروندی که جهانیان از آن برخوردارند و آزادیهای انسانی محروم هستیم اما آیا جنگ چارهی حل این مشکلات است؟ کاش کسانی که هرروز به کارشکنی و بدتر شدن اوضاع کمک میکنند، این جور کتابها را میخواندند و کاش به جای منافع شخصی کمی به آینده کشور و منافع جمعی و نسل آینده فکر میکردیم.
بخوانید:
یادداشتهای عراق، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه: فریبا گورکین، انتشارات مروارید
آخرین دیدگاهها