ویرجینیا وولف نویسنده انگلیسی و از زنان برجسته ادبیات در قرن بیستم است. نویسندهای پرکار و خوانندهای سیریناپذیر که در نوشتن یادداشتهای روزانه و خاطرات نیز قهار بود. از او ۲۶ جلد دفتر خاطرات برجای ماند که همسرش، لئونارد وولف بخشهایی برگزیده از آن را در سال ۱۹۵۴ زیر عنوان «خاطرات یک نویسنده» منتشر کرد.
در مقاله دفتر خاطرات یک نویسنده، به یادداشتنویسی روزانه ویرجینیا وولف اشاره کوتاهی کردم. ترجمه فارسی این کتاب را پیدا کردم، همراه با کتاب دیگری از اتوبیوگرافی او که در ادامه به معرفی آن میپردازم.
کتاب یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف، ترجمه خجسته کیهان، نشر قطره، ترجمه همان کتاب به زبان فارسی است. ویرجینیا وولف از سال ۱۹۱۵ نگارش خاطرات خود را به طور منظم آغاز کرد و تا سال ۱۹۴۱ ادامه داد. آخرین یادداشت او به ۴ روز پیش از مرگش برمیگردد.
در این دفترها به طور طبیعی آنچه را که انجام میداد یا درباره آدمها، زندگی و جهان میاندیشید، نقل میکرد. اما به شکلی کاملن فردی نیز به عنوان نویسنده و هنرمند از آنها بهره میجست. درباره کتابها مینوشت یا درباره آنچه خیال داشت بنویسد، به بحث میپرداخت.
او کتاب دیگری نیز دارد با عنوان «طرحی از گذشته» که در ۱۸ آوریل ۱۹۳۹ به عنوان راهی برای خلاصی از شکنجه کتاب زندگینامه راجر فرای آغاز کرد. یادداشتهایی جستارگونه درباره رویدادهای مهم زندگیاش، از جمله مادرش. اما به نظرم یادداشتها رنگوبوی سوگواری دارند. در سالهای آخر زندگیاش گویی ادای دینی است به شناخت آنان که زود از دستشان داد و فرصت شناختشان را نیافت.
این یادداشتها در عین حال که وقایع کودکی و نوجوانی ویرجینیا را منعکس میکنند، همچنین یادوارهای از عزیزانی است که خیلی زود از دنیا رفتند و اثر عمیقی بر روح و جان او گذاشتند. به طوری که خودش میگوید: «ظرفیت پذیرش شوک است که از من یک نویسنده ساخته، من با توضیح با همه چیز روبرو میشوم.»
اگر به نویسندگی و نوشتن خاطرات علاقه دارید، کتاب یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف را بخوانید. علاوه بر نوع محتوایی که از زندگی روزمره منعکس شده است، سبک کاری نویسنده کاملن آشکار است. چطور طرح کتاب و ایده آن را میپروراند. چگونه بازنویسی میکرد. اگر دقت کنید حتا زمانبندی کار کردنش را نیز میتوانید دریابید و مورد استفاده قرار دهید. نظرش در مورد نقدها و ستایشها و عکسالعمل نسبت به آنها نیز از جمله موارد جالب است.
اگر به جستارنویسی علاقه دارید و نثر ادبی خوب و پرورش موضوع، کتاب لحظههای بودن را بخوانید. در مقالههایی به شکل یادداشت روزانه به کشف لحظه میپردازد و با نگاهی موشکافانه آدمها، محیط و زندگی را توصیف میکند. این کتاب کوتاه یک اتوبیوگرافی متعارف نیست.
گزیدههایی از کتابها:
دفتر خاطرات سال گذشته را مرور کردهام و از ریتم شتابان و درهم برهم آن یکه خوردم، بهطوری که گاه انگار اسبی است که جستوخیزکنان به نحو تحملناپذیری از روی سنگریزهها میگذرد. با وجود این اگر تندتر از سریعترین ماشین تحریرها نمینوشتم، اگر توقف و بازنگری میکردم، حتمن چیزی نوشته نمیشد. امتیاز این روش این است که به طور تصادفی چند موضوع سرگردان را پشت هم میآورد و از آن شاخ به آن شاخ میپرد، در حالی که اگر درنگ میکردم، بسیاری از آنها که مانند الماس در میان زبالهها میدرخشند، حذف میکردم.
دوشنبه ۲۰ ژانویه ۱۹۱۹، یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف
من بر این باورم که نوشتن به این شکل، فقط برای خودم، تمرین خوبی است. تاندونها را شل میکند. ازقلمافتادگیها و تپقها چندان مهم نیستند. شتاب در نوشتن ایجاب میکند که باید مستقیمترین و فوریترین راه را برای رسیدن به هدف برگزینم و بنابراین کلمات را فقط با درنگ فروبردن قلمم در جوهر انتخاب کنم و مانند تیر به هدف بزنم. براین باورم که طی سال گذشته در نوشتن حرفهای به راحتی بیشتری رسیدهام که گمان کنم به نیم ساعتی مربوط باشد که بعد از عصرانه به صورت خودمانی مینویسم. از این گذشته پیش رویم سایهای از فرم را میبینم که هر خاطرهنویسی باید به آن برسد.
پنجشنبه ۱۷ آوریل ۱۹۱۹، یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف
آنچه میخواستم بگویم این است که نوشته باید خوشفرم، طبق قواعد و فاخر باشد. به این هنر باید احترام گذاشت.
سهشنبه ۱۸ نوامبر ۱۹۲۴، یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف
فکر میکنم جریان رویدادها بیش از حد سیال و آزاد است. حین خواندن نازک مینماید: اما زنده. چگونه میتوانم بیآنکه ایستا باشم به ژرفا برسم؟
سهشنبه ۲۵ آوریل ۱۹۳۳، یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف
در تائید جمله هنری جیمز میگویم: همواره مشاهده کن. رسیدن پیری را نظاره کن. ولع را نظاره کن. یأس و اندوه خودم را نظاره کن. از این طریق میتوان آن را به خدمت گرفت.
یکشنبه ۸ مارس ۱۹۴۱، یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف
دیگر توان جنگیدن ندارم. میدانم که زندگیات را تباه میکنم و بی من میتوانی کار کنی. و میدانم این کار را خواهی کرد. میبینی که حتا این یادداشت را هم نمیتوانم خوب بنویسم. نمیتوانم بخوانم. میخواهم بگویم همه خوشبختی زندگیام را مدیون توام. تو با من کاملن صبور بودی و بینهایت مهربان. میخواهم بگویم- همه این را میدانند. اگر کسی از دستش برمیآمد نجاتم دهد، تو بودی. همه چیز از وجودم رخت بربسته، جز یقین به مهربانی تو. دیگر نمیتوانم بیش از این زندگیات را تباه کنم.
فکر نکنم هیچ زوجی میتوانستند آنقدر خوشبخت باشند که ما.
بخشی از نامه خداحافظی ویرجینیا، لحظههای بودن
2 پاسخ
مرسی برای معرفیهات افلیا
خواهش میکنم🌹