برای نوشتن این مطلب آخر، رفتم و از اول هفتهنگاریهای بتنمگر را مرور کردم. دمم گرم که باز هم در این بتن مگر، با وجود همۀ اتفاقات شخصی و غیرشخصی، متعهدانه هرچند گاهی نامنظم، ۵۲ هفته نوشتم. مثل سال قبل، این تلاش یکساله تبدیل به یک اثر نشد، اما یکی از پرماجراترین و هیجانانگیزترین سالهای زندگیام و بسیاری از هموطنانم را ثبت کردم.
سالی که گذشت، چیزهای زیادی یاد گرفتم. یک مهارت تازه و تقویت آنهایی که دوست دارم درشان بهتر بشوم. بسیار خواندم و بسیار نوشتم. چندتا تصمیم اساسی زندگی متحولکن گرفتم.
برای سال جدید، اول کلی برنامه و هدف نوشتم. هدفهایم نسبت به گذشته، خیلی واقعبینانهتر شدهاند. اما بعد به این نتیجه رسیدم در این دو سه سال گذشته که کمی از سردرگمی درآمدهام، خیلی تلاش کردهام. تلاشهای زیادی. هرچه بیشتر دویدهام، کمتر رسیدهام. دیدم اتفاقاً آنهایی که از سر بیخیالی و فان بودهاند، بیشتر و بهتر نتیجه دادهاند. بنابراین تصمیم گرفتم بیشتر از زندگی لذت ببرم.
واقعاً دنبال چه میگردم؟ به چه میخواهم برسم؟ اصلاً رسیدن چیست؟ مقصد کجاست؟ خب، برفرض که رسیدی، بعد چی؟ این سؤالات را از سر پوچی نمیپرسم. حس میکنم زندگی بیشتر از آن چیزی است که در این چند سال اخیر فکر میکردم. پول درآوردن و کتاب چاپ کردن و رسانه ساختن نیست. هرچند که اینها، بخشی از زندگی هستند.
امسال میخواهم راحتتر کار کنم. کمتر حرص بخورم، بهخصوص از دست آدم جماعت. سال گذشته تصمیم داشتم، ساکنتر و ساکتتر شوم. در یک سالی که گذشت فهمیدم چگونه. امسال بیشتر و عمیقتر در سکون و سکوت خواهم بود. تجربههای تازه خواهم ساخت و کارهایی که دوست دارم انجام میدهم، نه آنهایی که مجبورم یا میگویند که باید انجام دهی. میخواهم باا خودم مهربانتر باشم. یار خودم، رفیق خودم.
فعلاً بتن مگر تعطیل است. احتمال زیاد با یک طرح تازه برخواهم گشت. اما نوشتن به این شکل دیگر تمام شده است. تا به این جا، هر دو تجربه برایم جالب و آموزنده بودهاند.
اگر همراهم بودی در این یک سال، ازت ممنونم. امیدوارم که در سال جدید همچنان همراهم باشی و از مطالب سایت استفاده کنی.
سپاسگزار همیشگیات.
افلیا فصیحی
آخرین دیدگاهها