نمیتوانم بگویم آدم کمحافظهای هستم. گاهی با شنیدن صدای یک نفر، نام و چهرهاش بخاطرم میآید. گاهی با دیدن صحنههای اول یک فیلم، قبل از تیتراژ نامش و داستانش را میگویم. البته احتمالن به میزان علاقه هم ربط دارد.
بعضی از خاطراتم از گذشته، به کل فراموش شدهاند. مثلن یکبار فیلمی از کودکی بچهها میدیدم. تولد شش ماهگی پسر کوچکم بود و پسر بزرگم بیقراری میکرد و بهانه میگرفت. خدا شاهد است اگر در فیلم خودم را نمیدیدم، اصلن منکر چنین خاطرهای میشدم، چون هرچه در مغزم جستجو میکردم، آن خاطره را یادم نمیآمد.
بعضی از خاطراتم هم تکهتکه است. از یک رویداد، بخشی را یادم هست و بخشی را نه. عین فیلمی که از وسطش بریده باشند. چرا، نمیدانم. البته میتوانم حدس بزنم. قطعن فشارهای زمان یا تلخی بعضی خاطرات بر فراموشی یا بهتر بگویم، سرکوب آنها موثرند.
جایی خواندم که خاطرهها از بین نمیروند، بلکه روند بازیابی آنهاست که دچار خدشه میشوند.
بعضی از خاطرات هم یادم هست اما اصلن دوست ندارم، یادآوریشان کنم.
به هرحال همه این ثبتشدنها، تکهپاره شدنها و فراموشیها به مغز و روان بازمیگردد.
من همیشه به عملکرد مغز علاقهمند بودم. نه از نظر تخصصی و فیزیولوژیکی بلکه بیشتر بالا بردن توانمندی و کارایی آن.
برای اینکه بصورتی کلی با عملکرد حافظه و خاطرات آشنا بشوید، مطالبی که در تحقیقاتم در این راستا بدست میآورم، در اینجا ارائه میکنم. شاید خواندن این مطالب تلنگری باشد برای مطالعه و جستجوی بیشتر.
منبع : کانال تلگرامی آقای دکتر عباس پژمان[۱]
«حافظه از نظر طول عمر به سه نوع تقسیم میشود:
- حافظه حسی (sensory memory): طول عمر اطلاعات موجود در آن ۲/۰ تا ۲ ثانیه. هر اطلاعاتی که از حواس به مغز میرسد، ابتدا وارد این حافظه میشود.
- حافظه کوتاهمدت (short-term memory) که اکنون آن را حافظه فعال (working memory) مینامند. طول عمر اطلاعات در این حافظهاز چند ثانیه تا ۳۰ ثانیه است.
- حافظه بلند مدت (long-term memory): طول عمر اطلاعات موجود در آن از ۳۰ ثانیه تا چندین دهه.
اگر به اطلاعات وارد شده به حافظه حسی توجه شود، این اطلاعات وارد حافظه فعال میشوند. درغیراینصورت از بین میروند. بعد اگر اطلاعات موجود در حافظهکوتاه مدت تکرار شوند یا یادآوری گردند، آنگاه وارد حافظه بلندمدت میشوند.
اما اولین خاطرهها کی بوجود میآیند؟
کودکان تا دوسه سالگی خاطرهای ندارند. اولین خاطرهها بعد از دو سه سالگی است که تشکیل میشوند.
حافظه بطور کلی دو جور است:
- حافظه خبری (Declarative)
- حافظه غیرخبری یا حافظه عمل (non-declarative)
حافظهی خبری حافظهای است که محتویات آن به صورت خاطره یا به صورت مفاهیم و معناهاست. وقتی محتویات این حافظه به یادمان میآید از آن باخبر میشویم و میتوانیم آن را شرح دهیم. مثلاً اولین روز دانشگاهمان، یا خاطرهی یکی از مسافرتهامان. یا همچنین به یاد آوردن شعری که حفظ کردهایم. اما محتویات حافظهی دیگر یا حافظهی عمل فقط به صورت عمل میتواند اجرا شود. مثلاً وقتی رانندگی میکنیم بسیاری از کارهایش خود به خود از ما سر میزند. بدون اینکه از آنها باخبر شده باشیم. یا همچنین است وقتی تایپیستهای حرفهای متنی را تایپ میکنند. بسیاری از کلیدها خود به خود و بدون باخبر شدن تایپیست از آنها فشرده میشوند.
حافظهی عمل از سه ماهگی شروع میکند تشکیل شدن، اما حافظه ی خبری، که خاطرات ما را میسازد، از دو سه سالگی پیدا میشود و تا پنج سالگی طول میکشد تا کامل شود. دو بخش از مغز است که در تشکیل حافظهی خبری نقش مهم دارند. یکی از آنها هیپوکامپوس است و دیگری لب پیشاپیشانی. هر دوی اینها بعد از دو سه سالگی است که رشدشان تقریباً کامل میشود.»
مطالب علمی بسیار جالب و کتابهای معتبر در این رابطه زیاد است. اینجا منظور من ورود به این مبحث یا ارائه مطالب مربوطه نیست. صرفن در حد کلیاتی که خاطرات ما با مغز بشدت درگیرند. به نظر میرسد، عامل اصلی حفظ آنها توجه است. البته مهمترین عامل حفظ هر چیزی توجه است.
منبع: کتاب ذهن فریبکار شما (راهنمای علمی برای مهارتهای تفکر نقاد) نوشته پروفسور استیون نوولا، نشر اختران
حافظه انسان نقاط ضعف و عیبهای زیادی دارد. حافظه بیش از آنکه ثبت منفعلانه وقایع و رویدادها باشد، برساختهی ذهنی است که از فیلتر باورهای ما میگذرد و به مرور زمان در معرض آلایش و تغییر شکل قرارمیگیرد.
حتا این امکان وجود دارد که خاطرهها درهمآمیخته یا کاملن ساختگی باشند. بنابراین اعتماد بیچونوچرا به خاطرات سادهلوحانه است و باید قبول کنیم که در قبال محدودیتها و نقاط ضعف حافظه، واقعبین و فروتن باشیم. بدون تایید بیرونی و عینی نمیتوانیم نسبت به دقت جزئیات خاطراتمان اطمینان داشته باشیم.
معمولن به اشتباه فرض میشود که همه مشکلات حافظه مربوط به بازیابی [اطلاعات] است. درحالیکه بعضی خاطرهها هرگز شکل نمیگیرند. به بیان دیگر ممکن اس چیزی را تجربه کنیم ولی این تجربه هرگز از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلندمدت منتقل نشود.
خاطرات همچنین به مرور زمان زوال مییابند. حتا امکان دارد دو حافظه کاملن متفاوت با هم ترکیب و تبدیل به یک خاطره شوند. علاوه براین خاطرات به مرور زمان ممکن است تغییر کنند.
حافظه فلاش، نوعی حافظه بلندمدت است که در اثر یک اتفاق هیجانی غیرمنتظره، در قیاس با رویدادهای روزمره و معمولی زندگی شکل میگیرد.خاطرات فلاش، روشن، بدون ابهام و دیرپا هستند و به واسطه هیجان حادثه تقویت میشوند. در واقع یک تجربه هیجانی قدرتمند، مانند یک اتفاق دلخراش، بشدت یک خاطره را تقویت میکند.
اعتماد به یک خاطره، نمیتواند دقت آن را به خوبی پیشبینی کند. ما معمولن به نحوی سادهلوحانه فرض میکنیم که اگر به خاطرهای کاملن اعتماد داشته باشیم- یعنی اگر خاطره برای ما واضح و روشن باشد و بتوانیم به سادگی آن را به یاد بیاوریم- پس آن خاطره حتمن دقیق است، ولی پژوهشها چنین چیزی را نشام نمیدهند.
این واقعیات که ما جزئیات را تغییر میدهیم، بسیار بدتر از نداشت حافظهی خوب برای جزئیات است. ما از آنچه در گذشته اتفاق افتاده، روایتی با تمام هیجانها و بنمایههای متصل به آن میسازیم و جزئیات را تغییر میدهیم ت با روایت موضوعی ما، هماهنگ و سازگار باشد. به عبارت دیگر ما جزئیات را تغییر میدهیم و حتا بوجود میآوریم تا بار هیجانی روایت خود را بیشتر کنیم.
بهاینترتیب وقایع و رویدادهای گذشته آلوده میشوند. آلایش حافظه زمانی اتفاق میافتد که ما حزئیاتی را که بعد از وقوع یک اتفاق بدست آوردهایم به خاطره آن اتفاق ضمیمه کنیم.
از طرفی ما معمولن آنچه را که فکر میکنیم درباره یک اتفاق میدانیم، با روایتهای دیگران تطبیق میدهیم. به همین دلیل شاهدان عینی معمولن خاطرات یکدیگر را آلوده میکنند و خاطرات خود را با دیگران تطبیق میدهند. این عمل فریبکاری عامدانه شاهد نیست بلکه تلاش مغز برای پرکردن خلاهای اطلاعاتی در روایت خود و پوشاندن هرگونه تناقض است.
علاوه براین ما معمولن برای پرکردن خلاها، جزئیاتی ابداع میکنیم تا داستانی یکپارچه بسازیم و بنمایههای هیجانی خاطره را تقویت کنیم. ابداع جزئیات به این واقعیت بازمیگردد که خاطره نه نوعی ثبت منفعلانه که چیزی برساخته است.
از این پدیده گاهی با نام «اثر راشومون» یاد میشود که به فیلم راشومون اثر آکیرا کوروساوا اشاره دارد. چهار روایت متفاوت درباره یک اتفاق.
در مجموع میتوان گفت که خاطرات تا حد زیادی برساخته هستند. با هربار بازیابی یک خاطره، درواقع آن را بازآفرینی و بهروزرسانی میکنیم و جزئیات آن را تغییر میدهیم. خاطرهها به مرور زمان تغییر میکنند، محو میشوند، جزئیات مهم و درستی یا نادرستی این جزئیات گم میشوند. همچنین خاطرهها باهم ترکیب میشوند و جزئیات یک خاطره با خاطرهای دیگر تلفیق میشود تا بیشتر با روایت درونی ما از واقعیت سازگار شود.
از طرفی نمیتوانیم خاطرههای واقعی را از خاطرههای کاذب یا آلودهشده تشخیص بدهیم و اعتماد ما به یک خاطره ملاک خوبی برای دقت آن نیست. واقعیتی که شاید باعث آشفتگی ما شود ولی پذیرفتن آن گام مهمی در تشخیص محدودیتها و نقایص حافظه و در نهایت گام مهمی در دستیابی به مهارتهای تفکر نقاد است.
در قسمت چهارم پادکست پراجکت O هم دو کتاب خوب در رابطه با مغز معرفی کردهام.
[۱] telegram: t.me/apjmn
آخرین دیدگاهها