شما به اصول ساماندهی مطالب کتابتان نیاز دارید. به یک زاویه ورود و نقطه آغاز منسجم، به ساختاری که فکر خلاق شما را برانگیزاند، ساختاری که راهنما و راهگشای شما در انتخاب محتوا باشد و به شما کمک کند تا نظمی را بر روایتتان حاکم کنید.
در این مقاله چند شیوه را با استفاده از کتاب «چگونه زندگینامه خود را بنویسیم» استیو زوسمر مطرح میکنم و برای هر یک مثالی از مموآرهایی با ساختار مربوطه خواهم زد.
اما اگر هیچ شیوهای را هم انتخاب نکنید، در این مقاله با این موضوع که شکل و قالب، چه تاثیر عمیقی بر مضمون دارد، آشنا میشوید.
نویسندگان خوب آگاهند که ساختار مستحکم و مطلوب که بازتابی از هدف و انگیزه نویسنده باشد، موفقیت آنها را بیشتر تضمین میکند تا واژهها و پاراگرافها.
الگوی ترتیب زمانی
الگوی نظم و ترتیببندی مطالب براساس زمان رخداد آنها از دیرباز مبنای روش زندگنامهنویسی بوده است. الگویی که بیشتر مردم خودبخود و حسی انتخاب میکنند. در اینجا به هیچ نوآوری در ساختار نیاز نیست و در نوشتن آنچه هم که باید بعدن بیاید، هیچ تردیدی وجود نخواهد داشت، زیرا صرفن زنجیره رویدادها را از تولد شروع و تا زمان حال ادامه خواهد داد.
برای استفاده از الگوی ترتیب زمانی از تولد تا امروز، بهتر است از الگوی زندگینامهنویسی مشاهیر فاصله بگیرید و الگوی خاص خودمان را ابداع کنید.
موفقیت کتابتان به میزان زیادی به این است که چقدر توانایی دارید، داستان خود را چیزی فراتر از توالی اتفاقها براساس زمان رخداد بدانید؛ چیزی برتر و بالاتر از شرح تقویمی وقایع روزانه عمرتان.
به عنوان نمونه میتوانید زندگینامه مرحوم احمد قاضی، مترجم بزرگ زبان فارسی را بخوانید. با عنوان «خاطرات یک مترجم»
الگوی بازگشت به گذشته
در این الگو، خود را در زمان حال قرار میدهید و به گذشته مینگرید. به این معنا که نخستین صفحات کتاب به امروز و حال اثرتان بپردازد و شاید اوضاع و احوالی را توصیف کند که شما را به نوشتن زندگینامهتان واداشته، وضع کنونی زادگاهتان را شرح دهد، درباره زمان حال و حتا آینده صحبت کند و بعد شاید بعد از صفحات زیادی، تازه به گذشته بازگردد.
زمان حال باید حضوری قوی در کتاب داشته باشد. اینکه اکنون پدیدهها را چگونه میبینید و اکنون چه قضاوتی درباره آنها دارید، در تکمیل و جمعبندی داستانتان امری ضروری است.
به عنوان نمونه میتوانید زندگینامه مرحوم مرتضی احمدی، بازیگر معروف را با عنوان «من و زندگی» بخوانید.
الگوی بخشهای نامنسجم یا مجلس به مجلس (episodic model)
الگویی که انتخاب میکنید، باید با مواد و مطالب شما سازگاری داشته باشد. اگر کتاب شما ۱۰ فصل یا بیشتر درباره موضوعات و خاطرات مشخصی است (همان خاطراتی که انگیزه شما در نگارش زندگینامه شد)، میتوانید از الگوی اپیزودی استفاده کنید. میتواند طبق تعریف، به ترتیب زمان رخداد پشت هم چیده یا نشده باشد.
به عنوان مثال، دوازده روز از بهترین روزهای زندگی من و دوازده انسان مهم زندگیام. این موارد برای نوشتن زندگینامه براساس اپیزودی بسیار مناسب است. چون ممکن است هریک از این داستانها ارتباطی به دیگری نداشته باشد.
برای نمونه میتوانید کتاب خاطرات کاپیتان تام مور با عنوان «هیچگاه تنها گام برنخواهی داشت» را مطالعه کنید.
الگوی پیوند مضمونی
اگر داستان زندگی شما مضمون (تِم) یا خط داستانی واحدی دارد، از این الگو استفاده کنید. مانند درباره خودتان و پزشکی، خودتان و شرکتتان، خودتان و خانوادهتان. مثلن زندگی من و نویسندگی.
الگویی براساس پیوند تاریخی
تاکنون محور کار ما، دنیای کوچک خودمان بود، اما دنیای بزرگتری هم در خارج از زندگی ما هست. رابطه ما با حوادث دورانمان چگونه است؟ این رویدادهای بزرگ چه تاثیری بر زندگی ما گذاشتهاند؟ واکنشهای شما به این حوادث و افکار احساساتتان را میتوانید توصیف کنید. تغییراتی که در حین این حوادث یا بعد از آن رخ داده شرح دهید. امروز وقتی به این حوادث میاندیشید، آنها را چگونه ارزیابی میکنید.
مثلن با تولد من جنگ ایران و عراق شروع شد و ۸ سال طول کشید. در طول زندگیام شاهد انتخابات ریاست جمهوری پرهیاهویی مثل خاتمی و احمدینژاد بودم. اتفاقات اجتماعی زیادی در سالهای ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۱ افتاد.
مثالهای ملموستر فیلمهای پیانست (داستان ولادیسلاو اشپیلمان در جنگ جهانی دوم)، داستان وینستون چرچیل در فیلم تاریکترین ساعت و رقابت فضایی امریکا و روسیه در فیلم ارقام پنهان هستند.
الگوی جریان سیال ذهن
در واقع الگوی بیالگوی است و شاید کماهمیتترین آنها. در اینجا شما هیچ نقشه، مضمون و ساختاری ندارید. فقط مینشینید و بیحسابوکتاب مینویسید و هر آنچه به ذهنتان میرسد، بیرون میریزید.
داستانهای ویرجینیا وولف به شکل جریان سیال ذهن هستند. از منظر زندگینامهای کتاب «خاطرات افسردگی» نوشته ویلیام استایرن نمونه خوبی است.
شما میتوانید این ساختارها را به صورت منفرد و یا در ترکیب با هم به کار ببرید. در نهایت داشتن ساختار مهم است اما نه لزومن چه ساختاری. همه چیز به انتخاب شما و مهارتتان در شکلدادن آن بستگی دارد.
2 پاسخ
بهبه این پست از آن یکی بهتر و کاربردیتر.
ممنونم. از این همه مطلب مفیدی که یکجا گرد آوردهاید
سپاس
ممنون