کمربندها را محکم بستهام، عینک زده، برای طوفان شنی که از دور غبارش دیده میشود. ندیدم کسی سال پیشِ رو را مثبت پیشبینی کند. البته نکتهاش این است که دیگر امسال برخلاف سالهای گذشته آگاهتر هستیم و این واقعیت که بهبودی در کار نیست را پذیرفتهایم. ریالها، دلار میشوند. سرمایهها رمزارز و سکه میشوند. پولها از بورس و بانک بیرون کشیده میشوند. از هر فرصتی برای فرار از این کشور استفاده میشود.
سال ۲ برای من نه بد بود نه آنطور که دوست داشتم خوب. اسمش را شگفتی گذاشته بودم. چندین شگفتی هم برایم اتفاق افتاد. اهداف مالیام اصلن خوب پیش نرفت. بااینکه کارهای مختلف را امتحان کردم، اما اتفاقی نیفتاد و حتا به این نتیجه رسیدم که دیگر یک سری کارها را حتا امتحان هم نکنم.
پیج اینستاگرامم جهش خوبی کرد و با توجه به شرایط و امکانات اتفاق خوبی بود و من خیلی چیزها در مسیر آن یاد گرفتم. کار نویسندگی و خاطرهنویسیام هم پیشرفت کرد. هرچند که بسیار روند کندی داشت و میشود گفت انتظار یکی از ارکان این رشد لاکپشتی بود. یاد گرفتم و یاد دادم. در مجموع مثبت بود، هرچند کوچک.
میتوانم بگویم آنچه فکرش را نمیکردم، اتفاق افتاد و آنچه برایش برنامه ریخته بودم، علیرغم تلاش محقق نشد. بنابراین امسال تصمیم گرفتم رهاتر از گذشته باشم. به کاری بپردازم که دوست دارم که حداقل اگر نتیجه مطلوبم را نگرفتم، از انجامش لذت برده باشم.
از کارهایم و برنامههایم هم چیزی نمیگویم. برعکسِ اینکه میگویند اگر اعلام کنی، برای خودت تعهد ایجاد میکنی و مجبوری که انجامش بدهی، من تجربه کردهام که اعلام و گزارش روند رسیدن را کند و مقصد را دورتر میکند. هروقت شد، هروقت رسیدم، آن وقت تعریفش میکنم.
بنابراین سال ۳ در سکوت و سایه خواهد گذشت. کار خواهم کرد. تولید محتوا، نوشتن، خواندن، معاشرت، تفریح و آفرینش. اما دیگر به مشورت هم اعتقادی ندارم. میدانم هرچه لازم داشته باشم، خودش سر راهم قرار خواهد گرفت. امسال هم مرحله دیگری از تسلیم بودن و رها کردن را پشت سر میگذارم.
ببینیم تا سحر چه زاید باز!
آخرین دیدگاهها