به وب سایت یک نویسنده‌مهندس خوش آمدید

با کمک من، نام‌تان بیش از جان‌تان زنده خواهدماند.

چرا مردم تجربیاتشان را به اشتراک نمی‌گذارند حتا زمانی که ازشان می‌خواهید؟

در مقاله ۳ دلیلی که مردم هرگز خاطراتشان را نمی‌نویسند و راهکار غلبه برآنها، به دلایلی اشاره کردم که مردم چرا سراغ نوشتن خاطراتشان نمی‌روند. چه چیز باعث می‌شود فردی در تبدیل تجربه‌های زیسته خود به یک اثر ماندگارکوتاهی کند.

به نظرم این دلایل، زمانی است که فرد برای چنین کاری خودانگیختگی کافی را ندارد. بسیاری از مردم، تا اینجا که من برخورد داشته‌ام، اصلن چنین کاری به ذهنشان نمی‌رسد. بخصوص در روزگار کنونی که با انواع مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کنند. به قولی خاطره‌نویسی، آفرینش مموآر و باقی گذاشتن اثری از خود مال از ما بهترون است و کسانی که هزارویک دغدغه اولویت‌دار دیگر ندارند.

در این مقاله که بیشتر طرح سوال است، می‌خواهم دلایل اینکه چرا مردم تجربیاتشان را به اشتراک نمی‌گذارند حتا وقتی به سراغشان می‌رویم را کشف کنم. چندین تجربه داشته‌ام و با بیان آنها سعی می‌کنم کمی این موضوع را گسترش دهم.

آن سخاوتمندان و خسیسان

در زمینه خاطره‌گویی مردم به دو دسته تقسیم می‌شوند. سخاوتمندان و خسیسان. سخاوتمندان آن دسته هستند که در کلام روزمره‌شان، بسیار از تجربیات و خاطرات گذشته تعریف می‌کنند و مثال می‌زنند. گاه برای آموزش و گاه برای طنز، خلاصه خوش‌معاشرت هستند و در گفتگو کم نمی‌آورند.

اما دسته دیگر، کسانی‌اند که از خود هیچ مایه نمی‌گذارند. خیلی لطف کنند، مثال‌ایشان تجربیات دیگرانی است که برایشان تعریف کرده‌اند وقهرمان داستان‌هایشان، دیگرانند نه خودشان.

آن سخاوتمندان یا خود به نتیجه می‌رسند که زندگی‌شان ارزش لازم برای ثبت شدن را دارد و این کار را می‌کنند یا اگر به سراغشان بروی، نه نمی‌گویند. چه بسا استقبال هم بکنند. اما امان از آن خسیسان. هرکاریشان بکنی، قطره‌ای نم پس نمی‌دهند.

در خاطرات چهل ساله یک مهندس، داستان عزیزی را که خودش سراغ ما آمد برای به اشتراک‌گذاری تجربیات چهل ساله‌اش را گفتم. هم درآمد کسب کرد، هم آموزش‌هایش به نسل جوانتر آموخت و هم یک اثر ماندگار از چهل سال کار حرفه‌ای‌اش باقی ماند.

اما مشابه همین عزیز، من سراغ دو مهندس باسابقه دیگر رفتم تا با ایشان درباره تجربیاتشان و آموزه‌هایی که برای جوانان دارند، مصاحبه کنم. یکی که صراحتن جواب منفی داد. دلیلش هم این بود که بسی بزرگتر و باسابقه‌تر از من هستند، اول برو سراغ آنها. من گفتم که فرمایش شما صحیح اما فعلن شما سهم خود را در اختیار جوانان وطن بگذار، من یقه آن بزرگترها را هم خواهم گرفت. اما هرچه از من اصرار، از وی انکار و در نهایت من تسلیم شدم. آن دیگری هم مدام امروز فردا کرد تا اینکه رفت سفری که معلوم نیست کِی بازگردد.

می‌دانید از چه حرصم می‌گیرد؟ اینکه من هردوی این دو را سال‌هاست می‌شناسم و می‌دانم چه تجربیات گرانبهایی در زمینه مهندسی دارند و افسوس می‌خورم که چرا حالا که همه چیز فراهم است و کار سخت را فرد دیگری حاضر است انجام دهد، همچنان مخالفت می‌کنند.

اما چرا؟

با توجه به آن ۳ دلیلی که قبلن گفته شد، به نظرم نه کمبود وقت است و نه کمالگرایی. چراکه این کار زمان زیادی نمی‌برد و کار زمانبر نوشتن و تدوین و ویرایش را فرد دیگری انجام می‌دهد. کمالگرایی هم مساله نیست، چون خودشان در جریان هستند و می‌‌توانند هر تغییر را مطابق میلشان اعمال کنند.

فقط می‌ماند عامل ترس از قضاوت و آسیب‌پذیری. من معتقدم این عامل برای کسی است که تجربیات شخصی‌اش را می‌خواهد منتشر کند، اما در تجربه‌نگاری حرفه‌ای، صحبتی از مسائل شخصی نیست. اشتباهات انجام‌گرفته در کار نیز قطعن دلیل دارد و آنقدری که در مموآرهای شخصی، فرد خود را در معرض قضاوت قرار می‌دهد، در یک مصاحبه‌ی کوتاه حرفه‌ای چنین اتفاقی نمی‌افتد.

خلاصه من نفهمیدم چرا این گونه افراد اینقدر مقاومت دارند. به هر حال نمی‌توان مردم را به زور به کاری واداشت. حالا آن کار هرچه قدر هم ارزشمند و سودمند باشد. و البته در هیچ کاری همیشه جواب‌ها بله نیست.

بنابراین دعا می‌کنم در مسیری که در پیش دارم، سخاوتمندان بیش از خسیسان باشند. کسانی که صرفنظر از باقی گذاشتن اثری از خود، به فکر نسل‌های بعدی هستند تا اشتباهات را تکرار نکنند.

شما چه فکر می‌کنید؟ به نظرتان علت این خسّت در بیان تجربیات چیست؟

نظراتتان را با اشتیاق می‌خوانم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):