حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
شاید بزرگترین اشتباه همین باشد که حضرت حافظ میگوید. میدانید چه سرگذشتنامههای عالی و شگفتانگیز زیادی ازبین رفته و به دست ما نرسیده است؟
اما نوشتن زندگینامهی شخصی، کاری است کارستان. مانند بسیاری از کارهایی که واقعن ارزشمندند. کسی که ناپخته و بدون آمادگی برای آن خیز بردارد، موفق نخواهد شد. تلاش برای نوشتن کتابی اشتباه به دلایل غلط شما را به شکست سریع، دردآور، خجالتبار و یاسآور میکشاند. پس با آشنایی با اشتباهات در زندگینامهنویسی از چنین عاقبتی اجتناب کنید.
شهرت و پول را فراموش کنید.
بهتر است از همین ابتدا قطار واقعیت را سوار شوید. اگر برای رسیدن به پول و شهرت مانند چند نمونهی خاص خارجی میخواهید زندگینامه خود را بنویسید، دچار مشکل خواهید شد. مشهور و ثروتمند شدن با زندگینامه و مموآر حتا در صنعت نشر امریکا هم سخت است، چه رسد به بازار نشر ایرانی.
این خیالات وسوسهانگیز در ذهن همهی نویسندگان سوسو میزند. بخصوص وقتی که اینفلوئنسرهای اینستاگرامی، شمارهی چاپ کتابشان عجیبوغریب میشود. بدانید و آگاه باشید که زندگینامهی شخصی به قلم نویسندهای خام و گمنام به هیچ وجه جاذبهای برای ناشران ندارد.
شما را کسی نمیشناسد. نام شما برای خوانندگان و ناشران آشنا نیست. شما «تریبون نویسندگی» ندارید. یعنی فاقد ویژگیهای مردم جلبکن یا ویژگیهایی که جاذبهی کتابتان را بیشتر کند، هستید. شاید همین موضوع باعث شود تا فکر کنید، اگر علاقه به انتشار کتاب زندگینامهتان یا هر کتاب دیگری دارید، ابتدا برای خود یک رسانه بسازید و مخاطبانتان را پیدا کنید. ویژگیهای مردم جلبکن خود را محک بزنید و سپس روی سرگذشت شگفتانگیزتان کار کنید. این کار همچنین به شما برای آفرینش یک اثر جذاب، دید میدهد.
نوشتن کتاب به خودی خود سخت است؛ پس چرا پیش از اینکه کارتان را شروع کنید، اشتباهات اساسی و بزرگی مرتکب شوید؟ ابتدا کوچکترین نشانهای از اشتیاق و حسرت شهرت و ثروت را از قلبتان پاک کنید و به جای آن یک بلندپروازی منطقی بکارید: نوشتن کتابی خوب بدون چشمداشت به هیچ پاداشی.
این بهترین هدیه شما به دیگران خواهد بود. شیرهی جانتان را به آن تزریق میکنید، اندیشهها و خاطراتتان را در قالب آن میریزید و آن را به چیزی تبدیل میکنید که خامهی خاص خود شماست و بنابراین تا ابد باقی خواهد ماند.
فکر نکنید سرنوشت شما جالب نیست.
این شک که سرنوشت شما برای بسیاری از افرادی که شما را نمیشناسند، جالب نیست، تردید بجایی است. اگر رسانه خود را بسازید و داستانتان را جذاب تعریف کنید، مخاطبان خاص خود را پیدا خواهید کرد. مارتین بوبر میگوید: « در درون هر کس گنجی نهفته است که در دیگری نیست.»
به علاوه شما اعضای خانواده، دوستان و آشنایانی دارید که در میان آنها عمری گذراندهاید. چه بسا که شخصیت کانونی زندگی آنها بودهاید و آنها نیز در حیات شما نقش اساسی داشتهاند. این مخاطبان علاقهی زیادی به زندگانی شما خواهند داشت.
اگر هم فکر میکنید حرف زیادی برای گفتن ندارید، کافی است با محرک یا ایدهای شروع به نوشتن کنید. من در جلسات خاطرهنویسیام بارها شاهد بودهام که شخص، فکرش را هم نمیکرده که اینقدر حرف برای گفتن داشته باشد و در نهایت باید هنگام بازنویسی بسیاری از نوشتهها را گزینش و حذف کند.
بااینکه معمولن علاقمندان به زندگینامهنویسی بالای چهل یا پنجاه سال سن دارند، اما شما اگر ۲۵ سال هم داشته باشید، یعنی ربع قرن تجربه، که میتواند دستمایهی مناسبی برای نوشتن باشد. حداقل برای شروع مواد اولیه به اندازه کافی خواهید داشت.
شما فردی ارزشمند هستید.
شاید فکر کنید که داستانتان ارزش گفتن ندارد. شما کشورگشایی نکردهاید؛ ریسجمهور نبودهاید، حتا سلبریتی یا اینفلئونسر شبکههای اجتماعی هم نیستید، اما آیا این به این معناست که آدم بیارزشی هستید؟ آیا شما هم در این وانفسای روزگار با چالشهای بسیاری روبرو نبودهاید؟ آیا شما، افراد یا چیزهای باارزش از دست ندادهاید؟ آیا شما هرروز برای عبور از مشکلات مجبور به حل مساله نیستید؟ همهی اینها ارزشمند هستند و ارزش گفتن دارند. مساله اساسی این است که در بازگویی داستان عمرتان چگونه سنگ تمام بگذارید.
هرچه دل تنگتان میخواهد، نگویید.
بعد از غلبه بر تردیدها و دوری از اشتباهات گفته شده شاید به قدری هیجانزده شوید که هرآنچه در زندگیتان اتفاق افتاده است را بخواهید، بنویسید. اما بدانید اصولن بسیاری از چیزهایی که برای شما جذاب و هیجانانگیز است، لزومن برای خواننده مهیج نیست. اینجاست که فنون نویسندگی و بازنویسی به کمکتان میآید. شاید حضور یک مربی برایتان مناسب باشد. اینکه چگونه لحن و صدایتان را پیدا کنید. کدام رویدادها را انتخاب کنید که به داستانتان جان ببخشد. نتیجهگیری داشته باشید و درسهای زندگی خود را به نحوی درست و جذاب ارائه دهید.
از آماتور بودن نترسید.
شما شاید هرگز یک نویسندهی حرفهای نشوید و موفقیتهای مالی و ادبی بدست نیاورید. به همین قانع باشید که خودتان باشید و در چارچوب محدودیتهایتان بنویسید. تلاش نکنید سنگ بزرگتر بردارید و کاری کنید که در توانایی شما نیست. از مزایای آماتور بودن بهره ببرید.
از دل خود و به زبان ساده بنویسید. عدم مهارت و ناآشنایی با فنون نویسندگی را با قلمبهنویسی جبران نکنید.
اگر ادعایی نداشته باشید که کتابتان از نظر کیفیت در حد آثار نویسندگان حرفهای است، دربارهی اثر شما (بیرحمانه) با معیارهای حرفهای قضاوت نخواهد شد.
تا زمانی که به این واقعیت بسنده کنید که آماتور هستید و دارید آنچه را در توان دارید، انجام میدهید، زمینهی مطلوب برای موفقیت شما فراهم خواهد بود.
اگر جدی تلاش کنید، دیگران به جد و جهدتان احترام خواهند گذاشت و نتیجهی کار، ستودنی و رشکبرانگیز خواهد بود.
در نوشتن این مقاله از کتاب «زندگینامهی خودتان را بنویسید، حتا اگر مشهور نیستید» نوشتهی استیو زوسمر، ترجمه حسن هاشمیمیناباد استفاده شده است.
اگر به آموزشهای بیشتر علاقه دارید، میتوانید در وبینار کارگاه آموزش زندگینامهنویسی شرکت کنید و پیشنویس زندگینامهی خود را طی ۲ ساعت کارگاه آماده کنید.
2 پاسخ
سلام بر شما. درود بر متن مفیدی که نوشتهاید.
نکتۀ هرچه دل تنگتان میخواهد نگویید نکتۀ قابلتوجهی بود.
روزی که دغدغۀ نوشتن خودزندگینامه داشته باشم حتما این کتاب را خواهم خواند.
لطفا سری به سایت من هم بزنید؛ خوشحال میشوم.
ممنون