به وب سایت یک نویسنده‌مهندس خوش آمدید

با کمک من، نام‌تان بیش از جان‌تان زنده خواهدماند.

ترس از فراموش‌شدن | راهکارهای غلبه بر آن

ترس از فراموش شدن از جمله‌ی ترس‌های پنهان انسان است. شاید به آن متوجه نباشیم اما همه‌ی کارهایی که برای دیده‌شدن و تاثیرگذاری انجام می‌دهیم، به نوعی در جهت مقابله با این ترس است. این ترس یکی از ترس‌های شخصی من هم هست. دوست دارم در این جستار، بیشتر آن را بشناسیم و برای آن راه حلی پیدا کنیم.

ترس از فراموشی یا فراموش شدن چیست

 نام علمی آن آتازاگورافوبیا (Athazagoraphobia) است به معنی ترس از فراموش کردن کسی یا چیزی و همچنین ترس از فراموش شدن. این ترس به شکل‌های مختلف ظهور پیدا می‌کند.

  • یک حالت در افراد مبتلا به بیماری‌های زوال عقل مانند آلزایمر خودش را نشان می‌دهد. شخص از اینکه نزدیکانش را فراموش خواهد کرد، دچار اضطراب می‌شود.
  • حالت دیگر در افرادی که از شخص مبتلا به آلزایمر مراقبت می‌کنند، دیده می‌شود. به این ترتیب که آنها می‌بینند، عزیزشان آنها را فراموش خواهد کرد.
  • حالت دیگر شاید لزومن به بیماری آلزایمر ربط نداشته باشد اما ترسی ناشی از نادیده انگاشته شدن، فراموش شدن فرد توسط دیگران است.

اگر در خانواده یا نزدیکان کسی را دارید که به آلزایمر مبتلاست، این ترس را بیشتر در خود فرد مبتلا و اطرافیانش می‌توانید ببینید. فیلم «هنوز آلیس» به این موضوع پرداخته است و دیدن آن خالی از لطف نیست.

این هراس به ندرت مورد درمان قرار می‌گیرد، با اینکه شایع و نگران‌کننده است.

مانند دیگر انواع فوبیا‌ها، فرایندهای روانشناختی می‌تواند به تشخیص و درمان آن کمک کند.

عوامل ژنتیکی و محیطی می‌توانند باعث بروز چنین فوبیایی شود. آسیب‌های کودکی، تروماها و تجربیات نادیده‌گرفته شدن و افسردگی می‌توانند محرک آن باشند.

اگر شدت آن زیاد باشد، می‌تواند علائم بالینی نیز علاوه بر اضطراب دائمی از خود نشان دهد.

ترس شخصی من در این زمینه، بیشتر به حالت سوم شبیه است. من از این می‌ترسم که پس از مرگ فراموش شوم. بخصوص وقتی این قسمت‌های شعر محمود درویش را می‌خوانم:

فراموش می‌شوی
گویی که هرگز نبوده‌ای
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه فراموش می‌شوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب… فراموش می‌شوی

فراموش می‌شوی
گویی که هرگز نبوده‌ای
آدمیزاد باشی
یا متن
فراموش می‌شوی

فراموش شدن پس از مرگ

از وقتی با شاعران بزرگی چون فردوسی، مولانا و سعدی آشنا شدم، همیشه در وجودم به آنها غبطه می‌خوردم و شگفت‌زده از اینکه چه چیزی در وجودشان بود یا چه مهارتی می‌دانستند که اشعاری سرودند که در سرد و گرم روزگار، بیش از صدها سال همچنان باقی مانده و خواهند ماند. در وادی نویسندگی هم این موضوع شامل شکسپیر، داستایوفسکی و چخوف و امثال آنها می‌شود.

این قضیه با آثار هنری مثل نقاشی فرق دارد. از آن نقاشی یک عدد خلق می‌شود و وقتی ارزش هنری آن شناخته شد، هنردوستان در حفظ و نگهداری را می‌کوشند. بسیاری از چنین آثار هنری هم بر اثر اتفاقات مختلف از بین رفته‌اند. اما کلام نوشته، سال‌ها تجدید چاپ می‌شود و از نسل‌های مختلف می‌گذرد. گویی جادویی در آن پنهان است که با آن خوانندگانش را مسخ می‌کند و همان ماندگارشان می‌کند. من هم مانند آنها که دنبال کیمیاگری بودند، به دنبال یافتن جادوی کلمات ماندگار هستم.

ظهور اینترنت، بقا را برای انسان‌ها آسان کرد. روزانه میلیون‌ها متن، صوت و تصویر از آدم‌های معمولی در انواع پلتفرم‌ها و وبسایت‌ها تولید می‌شود. می‌توان با تایپ نام شخص در گوگل از آنچه از خود بجا گذاشته، باخبر شد.

اما آیا این محتوای تولیدی با آثار بجا مانده از بزرگان قابل مقایسه است؟ آیا نمی‌شود باز هم، با وجود این همه اثر در فضای دیجیتال فراموش شد؟ مگر نه این است که الگوریتم‌های گوگل، وبسایتی را که پیوسته روی آن کار می‌شود، رتبه می‌دهد. اگر محتوای تازه در هر کدام از پلتفرم‌هایتان تولید نکنید، بعد از مدتی یا ازبین می‌رود و یا در گورستان دیجیتال دفن می‌شود. صفحه‌ی اینستاگرامتان به حالت یادبود درمی‌آید و غیر از زمانی که سلبریتی باشید و بمیرید، آن هم برای مدتی کوتاه مورد اقبال عمومی قرار می‌گیرید. اما پس از آن کسی سراغتان نخواهد آمد. پس چه باید کرد؟ برای از یاد نرفتن، برای ماندگاری در ذهن‌ها.

کارهایی که می‌توان انجام داد

من  با دکتر وین دایر در روز مرگش آشنا شدم. میان ویدئوهای یوتیوبی که نگاه می‌کردم ، نامش را شنیده بودم و وقتی به وبسایتش مراجعه کردم، خبر فوتش را خواندم. برایم جالب بود که روزی به او رسیدم که بامدادش در خواب از دنیا رفته بود. با جستجو در یوتیوب ویدئوهای زیادی از او دیدم. کتابهایش را خواندم و با خود فکر کردم که او از یادها حداقل تا سالیان زیادی نخواهد رفت. او در ویدئوهایش، در سخنرانی‌هایش، در کتاب‌هایش زنده خواهد ماند.

این در مورد فیلم‌سازان و بازیگران هم صادق است. بسیاری از آنها سالهاست که از دنیا رفته‌اند اما همچنان آثارشان توسط نسل‌های بعدی مصرف می‌شود.

شاید من با وجود این ترس شغل اشتباهی را برگزیدم؟

بنابراین یکی از کارها آفرینش اثر است. اثری که کیفیت ماندگاری و حک شدن در ذهن‌ها را داشته باشد. رسیدن به چنین آفرینشی مستلزم آموزش، تمرین سنجیده و تولید است. هیچ کسی تابحال با همان اثر اول یک تنه در یادها نمانده است.

کار دیگر ایجاد ردپایمان در زندگی است. مستندسازی و ثبت تجربیاتمان در زندگی شخصی و حرفه‌ای و تبدیل آنها به آثاری خلاقانه و هنرمندانه می‌تواند به ماندگاری ما کمک کند. شاید برای همین است که موضوع خاطره‌نویسی و تجربه‌نگاری اینقدر برایم جذاب است.

یکی دیگر از راه‌های فراموش نشدن، ساختن روابط عمیق و تاثیرگذار انسانی است. به قول دکتر صاحبی آنانی در کهنسالی خوشبختند که سرمایه اجتماعی خوبی برای خود جمع کرده باشند. بنابراین باید در معاشرت‌های خود دقت کنیم و روابطی بسازیم که آدم‌ها به جای سعی در فراموش‌کردنمان، برای به یاد داشتن خاطره‌هایشان با ما تلاش کنند.

نتیجه  

بخشی از تلاشی که امروز برای تولید محتوا می‌کنیم، بخصوص امثال منی که «خودمان» در رسانه‌هایمان پررنگ است، تلاشی برای غلبه بر ترس از فراموش شدن است. اینکه نمی‌خواهم پس از ترک این دنیا، فراموش شوم. نمی‌خواهم فقط در ذهن فرزندان و خانواده و چندین دوست، آن هم فقط برای چند سالی باقی بمانم.

برای غلبه بر این ترس، می‌توانم با آموزش، تمرین و تولید تلاش کنم، اثری خلق کنم که بزرگتر از من باشد و بیشتر از من زنده بماند. اثری که با ذهن مردم ارتباط برقرار کند و چنان تاثیری بگذارد که فراموش‌نشدنی باشد.

خوشبختانه امروز ابزار و امکانات این کار فراهم است. با  تداوم، خلاقیت و پشتکار می‌توان امید داشت، میان شلوغی، تنوع و کمیت آثار برندی ساخته شود تا به قول سث گودین گاو بنفش شود.

باشد که ناممان ماندگار شود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):