به وب سایت یک نویسنده‌مهندس خوش آمدید

با کمک من، نام‌تان بیش از جان‌تان زنده خواهدماند.

خاطرات خوراکی

دهنتان آب نیفتد! منظورم خاطراتی که بشود خورد، نیست. هرچند که بعضی خاطرات اینقدر شیرین‌ و خوش‌طعم‌اند که حتا سال‌ها مزه‌شان زیر دندان آدم باقی می‌ماند. اما نه!

منظور از خاطرات خوراکی، خاطرات درباره‌ی غذاها و خوردنی‌هاست. مگر می‌شود خاطرات خوراکی نداشت؟ فکر کنید که حداقل روزی ۳ وعده می‌خورید. اسنک‌های مابین وعده‌های اصلی و کافه و رستوران‌ها را هم اضافه کنید. اگر اهل حساب کتاب باشید، بیشتر عمرمان را در حال خوردنیم. بنابراین مگر می‌شود با انواع غذاهای رنگارنگ و متنوع خاطره نداشت. دیگر خاطرات رستورانی را جدا نمی‌کنم. آنها هم زیرمجموعه‌ی همین خاطرات قرار می‌گیرند.

حالا فکر کنید، بهترین غذایی که خوردید، چه بود؟ کجا، با کی؟ خانگی بود یا رستورانی؟ بدترین غذا کی و کجا بود؟ با غذای مورد علاقه‌تان چه خاطراتی دارید؟ اصلن با چه غذاهایی خاطره دارید؟ چند نمونه برایتان تعریف می‌کنم تا راه بیفتید.

غذایی که خیلی دوست دارم.

غذای مورد علاقه‌ی من، خورشتی گیلانی است به  اسم باقلی‌قاتق. یک غذای سبز بدون گوشت که وقتی می‌بینم از خود بیخود می‌شوم. البته اضافه کنم که من با سبزی شِوِد هم یک رابطه‌ی عاشقانه دارم. مخصوصن تازه‌اش. خلاصه می‌توانم برایتان از انواع و اقسام خاطرات با این عشق تعریف کنم. فقط بگویم که بهترینش را در یک رستوران محلی در نزدیکی زیباکنار خوردم، با مخلفات. زیتون پرورده، ماهی کولی، سیرترشی. الله‌اکبر! 💖هنوز صحنه‌ی رستوران و لذت سیرشدن با آن غذای محشر در ذهنم زنده است. بخصوص که در سفر و کنار خانواده بود.

اینجا دستور درست کردنش را بشنوید:

 

دهنت آب افتاد؟🤤

غذایی که متنفرم.

من از غذای شیرین بدم می‌آید. هر غذای شیرینی. اصلن ذائقه‌ام به ترک‌ها و خراسانی‌ها که شیرین دوست دارند نمی‌خورد. فسنجون‌های ما (گیلانی‌ها) بقدری ترش است که نفست بند می‌آید.

اولین باری که غذای به معنی کلمه شیرین خوردم در یک مهمانی در مشهد بود. من هم که عمری فسنجون ترش خورده بودم و اصلن نمی‌شود جایی فسنجون باشد و من امتحان نکنم، خیلی شیک و مجلسی برای خودم کشیدم. بگویم که فسنجان‌های شمالی با مرغ است و فسنجون جاهای دیگر بیشتر با گوشت قلقلی.

چشمتان روز بد نبیند. یعنی چجوری قورت دادم، خودم در تعجبم. فسنجون شیرین در حد مربا با قلقلی‌هایی با گوشت گوسفند. نگفتم که من گوشت گوسفند هم نمی‌خورم؟ به نظرم بو می‌دهد. البته این کج‌سلیقگی من است، چون گوشتی لطیف و گرم است. اما من دوست ندارم، مگر در کباب یا آبگوشتی که بو ندهد.

خلاصه تازه دوزاری‌ام افتاد که همه جا ذائقه‌شان مثل من نیست. از همان جا یاد گرفتم که اگر جای تازه‌ای می‌روم، غذاهایی که احیانن ممکن است با سلیقه‌های متفاوتی درست شود را با احتیاط امتحان کنم.

اصلن منظورم این نیست که غذای شیرین بد است. خیر! من دوست ندارم. بهتر بگویم منزجرم. به نظرم بهترین مزه، ملس است کمی مایل به ترش. البته تندی هم جای خود دارد. کلی هم خاطره دارم از سس‌های تند و لذتی که سوختن با غذای تند به آدم می‌دهد.🥵

کثیف‌ترین غذایی که خوردم.

کثیف‌ترین و بدترین غذا را در کرمانشاه خوردم. مثلن قرار بود کباب دنده‌شان تحسین‌برانگیز باشد. اما بدترین کباب عمرم را آنجا خوردم. هرچه استیک‌ با سس قارچ هتل عباسی همدان لذیذ بود، کباب دنده‌ی کرمانشاهی عین لاستیک تریلی نه کنده می‌شد، نه پایین می‌رفت. یک روز در کرمانشاه بودم و بدمزهگی‌اش ده‌ها سال است که مانده.🤢

اما کثیف‌تر از آن آب‌هویجی بود که در یک دکه‌ی زیرپله در بازار تهران خوردم. مجبور بودم مجبور. سال ۱۳۸۲ (۲۰ سال پیش) داشتم از تشنگی می‌مردم. می‌دانستم لیوانی که درش آب هویج ریخت را تو جوب شسته، احتمالن هویج‌ها را هم همینطور، اما چه کنم؟ از مرگ با تشنگی توی بازار بهتر بود.

خلاصه سرتان را درد نیاورم. می‌توانم از انواع خاطراتم از غذا خوردن، غذا پختن، رستوران‌های داخلی و خارجی، دست‌پخت‌های خوب و بد فامیل، دوست و آشنا یک کتاب برایتان بنویسم. شما هم حتمن می‌توانید.

فسنجون‌های مامان‌جونم، لوبیا چشم‌بلبلی پلوی مامی‌جونم، خوراک ماهیچه‌ی خاله‌ بزرگم، پلو قاطی‌های خاله وسطی، خورشت بویای آن یکی خاله وسطی، ماکارونی خاله کوچیکه، میگوپلویی که از زن‌دایی بزرگه یاد گرفتم، ته‌دیگ زعفرونی مادرشوهر، آبگوشت‌های همسر، کباب‌های بابا و همه‌ی دست‌پخت‌های مامان. آخخخخخ! قلبم!

دست‌پخت خودمم خوبه. اما از آشپزی بدم می‌آید. به نظرم کار بیهوده‌ایست. بخصوص وقتی یک ساعت پای گاز می‌ایستی، میگو سرخ می‌کنی، بعد، ۱۰ دقیقه‌ای تمام می‌شود. یا سالاد الویه یا …

دوست ندارم بپزم. دوست دارم برام سِرو بشود.  😜

این‌ها را گفتم تا بدانید که زندگی چقدر خوشمزگی دارد. بدمزگی‌هایش هم خاطره می‌شوند و مایه‌ی خنده و لذت. به خاطرات خوراکی‌تان فکر کنید. آنها را به یاد بیاورید. مزه‌مزه کنید. بوها، طعم‌ها و شکل‌هایشان را مرور کنید. باور کنید، حالتان دگرگون می‌شود.

 

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):