به وب سایت یک نویسنده‌مهندس خوش آمدید

با کمک من، نام‌تان بیش از جان‌تان زنده خواهدماند.

خاطرات سریالی

دیدی باز هم مقاله‌ی درس‌آموخته‌ها را ننوشتم. این هفته هم، فکر و برنامه‌هایم شلوغ و درهم‌برهم بود. هرچقدر هم به تعطیلات تابستانی نزدیک‌تر می‌شویم، آشفتگی من هم بیشتر می‌شود. فعلن فصل امتحانات شروع شده و از طرفی برنامه‌ی نامنظم، از طرف دیگر هم رسیدگی به امورات درسی بروبکس.

شاید کمیت زمان برایم مساله‌ای نباشد، اما کیفیت آن فعلن که پاسخگوی انتظاری که از نوشته‌هایم دارم نیست. بااین حال، می‌نویسم با هر کیفیتی.  به این نتیجه رسیده‌ام که در حال حاضر کمیت مهم است. باید پرکار بود. نوشت و نوشت. این موضوع را جناب وودی آلن هم تایید می‌کند. نویسنده‌، کمدین، کارگردان امریکایی که البته مورد علاقه‌ام نیست اما پس از دیدن مستندی درباره‌اش بسیار برایش احترام قائل هستم.

ایده‌ای که به ذهنم رسید نوشتن مقاله‌ای درباره‌ی خاطرات سریالی بود. سریالی نه به معنای پشت‌هم مثل قاتل سریالی بلکه خاطراتی که از سریال‌های مختلف دارم. به سبک خاطرات کتابی احمد اخوت. از آنجا که در زندگی بسیار بسیار سریال دیده‌ام، گفتم بد نیست که کار ترکیبی کنم و خاطره را با معرفی سریال گره بزنم.

خاطرات من از سریال‌ها به دوران کودکی برمی‌گردد. آن موقع که سریال تحریف‌شده‌ و ژاپنی اُشین، شنبه‌ها ساعت ۹ شب از شبکه‌ی دو پخش می‌شد. زندگی‌مان با اُشین و بدبختی‌هایش گره خورده بود.

سال‌های بعد هم با جنگجویان کوهستان و کراش من لین چان یا سرزمین‌های شمالی که به قدری سانسور داشت که منِ بچه‌ هم می‌فهمدیم یک جای داستان می‌لنگد.

سریال ارتش سری که همیشه خواب و بیدار می‌دیدم و سرگرد کِسلر عضو اس‌اس آلمانی یادم مانده که چقدر ازش می‌ترسیدم. جاناتان سریال در برابر باد که همه عاشقش بودند. قصه‌های جزیره و ماجراهای عمه هتی.

سریال‌های خوش‌ساخت ایرانی هم کم نبودند. خیلی بهتر از سریال‌های مزخرفی که الان با خرج‌های آنچنانی می‌سازند. سربداران که عاشق آهنگ تیتراژش بودم و با آن سن کم نگاه می‌کردم و نمی‌فهمیدم چه می‌گویند. طوقای و شیخ حسن جوری. سریال بوعلی سینای مرحوم امین تارخ. سریال هزاردستان علی حاتمی که کل ایران نگاه می‌کردند. سریال آینه و زندگی شیرین می‌شود. سریال آرایشگاه زیبا و شخصیت‌های دوست‌داشتنی‌اش. از سریال دایی‌جان ناپلئون هم نگویم که هر زمان ببینید، همچنان تازه است.

سریال‌های کارتونی هم کم نبودند و نیستند. منتها زمان کودکی ما سریال‌ها تم بدبختی داشت و ازدست‌دادن. نصفشان دنبال مادرشان می‌گشتند. هاچ زنبور عسل، چوبین و یکی بود که با پدربزرگش دنبال مادرش بود اما آخر برادرش را پیدا کرد. حنا دختری در مزرعه که مامان‌‌جونم دوست داشت. سریال بی‌خانمان، سگش پاکوتاه و الاغش پالیکار. پسر شجاع و پدرش که اسم نداشت. مرزعه‌ی حیوانات و بلفی لیلی بیت. کمی بزرگتر که شدم، سریال بابا لنگ‌دراز و جودی ابوت. جمعه‌ها ساعت ۱۰ صبح با صدای آهنگش بیدار می‌شدم. خونه‌ی مادربزرگه و عشق من، مخمل.

تینیجر که شدیم و دیگه ماهواره آمده بود، شنبه شب‌ها سریال Bay Watch را نشان می‌داد و هر یکشنبه ما توی مدرسه تحلیل قسمت داشتیم. اینکه جمعی با هم سریالی را نگاه می‌کردیم و بعد راجع به آن حرف می‌زدیم، کار لذتبخشی بود که به تدریج از بین رفت.

هرچه بزرگتر شدم، سریال کمتر می‌دیدم. در یک مقطع زمانی که دانشجو بودم و بعد سرکار می‌رفتم اصلن هیچ سریالی نمی‌دیدم. تااینکه در یک حرکت تصادفی سایتی را پیدا کردم که می‌توانستم از آن فیلم و سریال رایگان دانلود کنم. قضیه مربوط به ۱۰ ۱۱ سال پیش است. آن موقع اینترنت نامحدود داشتم.

از اینجا به بعد بود که خرکی سریال دیدنم شروع شد. حال و روز خوبی از نظر روحی نداشتم و فیلم دیدن همیشه حکم مسکن برایم داشت. حالا چیزی پیدا کرده بودم که مثل فیلم سینمایی تمام نمی‌شد. بخصوص سریال‌هایی که فصول زیادی داشتند، تمام شده بودند و نیازی به انتظار برای فصل جدید نبود. خلاصه به قولی می‌رفتم زیر سِرُم. به خاطر بچه‌ها توی تلویزیون نگاه نمی‌کردم. لپ‌تاپ را همه جا و در همه حال دنبال خودم می‌بردم. همینطوری بود که به کارهایم می‌رسیدم و سریالم را هم نگاه می‌کردم.

در پیج ایستا‌گرامم @ophelia_fassihi در قسمت هایلایت سریال‌های زیادی معرفی کرده‌ام. خوشحال می‌شوم به آنجا هم سر بزنید.

بازی تاج‌وتخت (Game of Thrones):

اولین سریالی بود که دانلود کردم. چندین بار پوسترش را دیده بودم. همان که اد ستارک را با شمشیرش نشسته روی تخت آهنین نشان می‌دهد. گفتم بگذار ببینم چیست. فکر می‌کردم تاریخی است اما بعد دیدم که فانتزی و تخیلی است.

داستان دارای چندین خط داستانی است. درباره‌ی خاندان‌های مختلفی است که برسر حکومت بر قلمرو وستروس، رقابت می‌کنند. از طرفی هم نسل انسان با خطر هولناک حمله‌ی مردگان (موجودات افسانه‌ای) از سمت شمال همراه با شروع زمستان طولانی روبروست.

دارای تعداد بیشماری شخصیت است که فکر کنم در نهایت بسیاری از آنها را جناب جورج. آر.آر مارتین نویسنده‌ی مجموعه رمان‌های ترانه‌ی یخ و آتش می‌کشد. درواقع یکی از جذابیت‌های سریال همین غیرمنتظره‌بودن کشته‌شدن‌ها بود. قیافه‌ام را باید قسمت آخر فصل اول می‌دیدید.

سریالی است بسیار خشن و البته بالای ۱۸ سال، اما بسیار هیجان‌انگیز و گیرا. البته اگر این سبک داستان را دوست داشته باشید. فکر کنم یکی از پربیننده‌ترین سریال‌های تاریخ باشد. من ۵ فصل این سریال را در عرض یک هفته دیدم. یعنی ۵۰ قسمت ۱ ساعته. چطوری؟ الله اعلم.

اما بعد از فصل پنجم باید برای هر فصل، یک سال صبر می‌کردیم تا ساخته و پخش شود. یادمه یکشنبه شب‌ها پخش می‌شد و من دوشنبه صبح اول وقت دانلود می‌کردم و می‌دیدم. قسمت جنگ جان اسنو با رمزی بولتون بقدری هیجان داشت که من اول رفتم آخر قسمت، ببینم کی مرده کی زنده است، بعد رفتم از اول قسمت دیدم. بقدری بهم شوک وارد شده بود که طاقت سورپریز شدن نداشتم.

متاسفانه برای این سریال هم‌صحبت تحلیل کردن نداشتم. اما کلن دوست دارم که راجع به سریالی که می‌بینم، بتوانم حرف بزنم. بخصوص که هیجان‌انگیز هم باشد و از این طریق بتوانم هیجانم را تخلیه کنم.

یک اسپین‌آف هم از این سریال ساخته‌اند که فصل اولش پخش شده به نام «خانه‌ی اژدها (House of Dragon)». داستان مربوط به سال‌ها قبل از زمان بازی تاج‌وتخت است که خاندان تارگریان حاکم وستروس هستند.

دانتون اَبی (Downton Abbey)

این سریال را ۳ بار کامل دیدم. نوشته‌ی لرد جولین فِلوز بهترین سریالی است که از نظر پایان‌بندی دیده‌ام. شخصیت‌پردازی فوق‌العاده و یک پایان کاملن راضی‌کننده و کامل. البته دو تا فیلم سینمایی هم بعد از آن به دلیل محبوبیت بسیارش در جهان ساخته شده است. اما خب هیچی جای سریال را نمی‌گیرد.

من کلن درام تاریخی دوست دارم. بخصوص که انگلیسی هم باشد. این سریال هم در فاصله‌ی زمانی ۱۹۱۲ تا ۱۹۲۵ است. داستان با غرق شدن تایتانیک شروع می‌شود و یک خانواده‌ی اشرافی انگلیسی را با خدمه‌شان نشان می‌دهد.

یک عاشقانه‌ی لطیف با نمایش روابط خانوادگی و حرفه‌ای متنوع که وقتی بیش از دوبار می‌بینید، متوجه می‌شوید که چقدر نکته و درس دارد. واقعن جولین فلوز (نویسنده) با فکر و حساب‌شده سناریو را نوشته و پختگی کار کاملن مشخص است.

من سناریوی دو فصلش را پیدا کردم و کلی در یوتیوب پشت‌ صحنه‌ها و مصاحبه‌ها را دیدم. این سریال کلی هم جایزه گرفته بخصوص بانو مگی اسمیث که نقش مادریزگ را بازی می‌کند در آن سن و سال همچنان می‌درخشد.

داستان ندیمه (Handmade’s Tale)

یکی از جاهایی که من سریال برای دیدن انتخاب می‌کنم، مراسم جوایز اِمی است. نگاه می‌کردم ببینم کدام سریال‌ها محبوبند و جایزه می‌گیرند. بعد یکی دوقسمت ازشان می‌بینم و اگر خوشم آمد ادامه می‌دهم. داستان ندیمه هم از این نوع بود وقتی در امی، کلی جایزه گرفت، کنجکاو شدم ببینم.

این سریال براساس رمانی از خانم مارگارت اَتوود ساخته شده است. یک داستان تاریک، خشن و غم‌انگیز از تسلط یک حکومت ایدئولوژیک مذهبی بر امریکا و بلاهایی که بر سر شهروندان می‌آورد.

این سریال در امریکا خیلی سروصدا کرد. اما نکته‌ی جالب اینجا بود که وقتی سریال را می‌دیدم، خیلی فضا و کارهایشان برایم آشنا بود. دلم می‌خواست یک امریکایی را پیدا کنم و بگویم چرا شگفت‌زده می‌شوید؟ ما داریم در همچین شرایطی زندگی می‌کنیم. همان سلب آزادی‌ها، همان نگاه جنسیتی به زن، همان تبعیض‌ها و الی آخر. شاید خشونت آن به آشکاری و وضوح سریال نیست که آن هم رویشان نمی‌شود وگرنه در مقاطع مختلف تاریخی اتفاق افتاده است.

به نظر من برای ما ایرانی‌ها شاید موضوعی تازه نباشد اما از نظر پایداری، مبارزه و مقاومت بسیار الهام‌بخش است.

تد لاسو (Ted Lasso)

دنبال فیلم و سریال بودم تا اوقات حوصله‌سربرم را پر کند. بخصوص موقع انجام کار خانه مثل آشپزی، اتو و … . اسمش به گوشم خورده بود. دو به شک بودم که ببینم یا نه. اتفاقن یکی از دوستان از پایانش ابراز ناخوشایندی کرده بود، چون تازه سریال تمام شده بود. من هم حوصله‌ی پایان‌بندی بد نداشتم. خلاصه یک روز بقدری دچار کمبود شده بودم که گفتم: «بگذار چک کنم ببینم چند فصل است؟» نگاه کردم دیدم که عه، ۳ فصل ده، دوازده قسمتی است. گفتم: «خب، برای پر کردن زمان‌های ملال خوب است جهنم! می‌بینم.» و از آن روز دارم می‌بینم.😅

یکی از بهترین سریال‌هایی که دیدم. درحاضر رکورد Downton abbey را هم شکسته، چون فکر کنم تا این لحظه دفعه‌ی پنجمی است که دارم می‌بینمش. البته کم بودن فصل‌ها و قسمت‌ها هم در این امر بی‌تاثیر نبوده است. (۳ فصل و در مجموع ۳۴ قسمت متوسط ۴۵ دقیقه‌ای)

سریالی که در ظاهر طنز است اما جاهایی اشکتان را هم درمی‌آورد. موضعی جذاب با شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی. قصه‌ی مربی فوتبال امریکایی که به دلایلی، مربی‌گری یک تیم فوتبال پرِمیرلیگ انگلیسی را به عهده می‌گیرد، درحالی که هیچ چیز راجع به این ورزش محبوب جهانی، بخصوص در انگلستان و اروپا نمی‌داند.

قصه‌هایی روزمره که موضوعات مهمی مثل عزت نفس، سلامت روان، رفاقت، معرفت و خیلی ریزه‌کاری‌های دیگر را مورد توجه قرار می‌دهد. موقعیت‌هایی که ممکن است هرک کسی در آن قرار گرفته باشد. برای همین ارتباطی واقعی و انسانی با مخاطب برقرار می‌کند.

با اینکه بسیار بسیار سریال خوشگلی است و از همان فصل اول، بسیار موفق و محبوب شد،  اما در همین ۳ فصل جان کلام را می‌رساند و پایانی رضایتبخش دارد. اگر مثل من فوتبالی هستید، حتمن ببینید. ولی اگر نیستید هم ببینید چون مانند گلی زیبا در دروازه‌ی جانتان می‌نشیند.

این مقاله ادامه دارد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. منم یه دوره خیلی سریال می‌دیدم ولی الان تماشای سریالم محدود شده به همین سریال‌های مزخرف که گاها حین کار کردن می‌بینم چون دیگه نمی‌تونم اروم و قرار داشته باشم دائم باید کاری انجام بدم و نشستن صرف جلوی تلویزیون برام سخته. پس انتخاب سریال دیگه به عهده‌ی من نیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):